صفحه ٣٦

ملكول ها يا كم و زيادشدن اتم هاى آن‌ها و يا تغييرات عنصرى و درونى اتم ها و يا تبديل ماده به انرژى و بالعكس باشد؛ و گاهى ممكن است با اين‌كه كميّت و كيفيّت اتم ها و ملكول هاى دو چيز يكسان است، ماهيت آن‌ها متفاوت باشد؛ چنان كه دانه مصنوعى گياه فاقد خاصيّت گياهى و رشد نمو مى‌باشد، با اين‌كه از نظر عناصر و شكل و تركيب آن‌ها مشابه دانه طبيعى است.
در هر صورت، هر ماهيتى به حسب اقتضاى طبيعى، تنها با پاره‌اى از اوصاف سنخيّت دارد و استعداد و پذيرش همان دسته از كمالات را خواهد داشت. البته پيدايش ماهيت جديد هميشه مستلزم از بين رفتن كمالات قبلى نيست و بسيارى از موجودات فعليت هاى متعددى را در طول يكديگر مى‌پذيرند، چنان كه در نباتات، اتم ها و مواد معدنى عيناً موجود هستند و فعليت نباتى، فوق همه و در طول آن‌ها قرار مى‌گيرد؛ هم چنين در حيوان و انسان.
در اين گونه موجودات، كمالات پيشين ممكن است تا حدى به پيدايش كمال عالى‌تر كمك كنند، ولى چنين نيست كه پيشرفت آن‌ها مطلقاً موجب كمال براى فعليت اخير و صورت نوعى جديد باشد، يا دست كم مزاحمتى با آن نداشته باشد؛ بلكه در بسيارى از موارد رسيدن به كمالى كه مقتضاى صورت اخير مى‌باشد، متوقف بر محدود بودن كمالات پيشين است. چنان كه شاخ و برگ زياد مزاحم با ميوه دادن كافى براى درختان ميوه دار است، يا چاقى و فربهى زياد مانع از رسيدن اسب تازى به كمال لايق خود، يعنى سرعت جست و خيز و دويدن است.
بنابراين، كمال حقيقى هر موجود عبارت است از صفت يا اوصافى كه فعليت اخيرش اقتضاى واجدشدن آن‌ها را دارد و امور ديگر در حدّى كه براى رسيدن به كمال حقيقى‌اش مفيد باشند، كمال مقدّمى خواهند بود. بر اين اساس، مثلاً براى شناخت كمال حقيقى انسان، نبايد صفات مشترك بين انسان و ساير حيوانات را در نظر گرفت و آن‌ها را كمال حقيقى انسان شمرد. نمى‌توان چاقى را كمال انسان قلمداد كرد، چون صفت چاقى حتى در حيوانات نيز به طور يكسان كمال قلمداد نمى‌شود و گرچه براى حيواناتى چون گاو و گوسفند فرضاً كمال محسوب مى‌گردد، اما براى حيواناتى چون اسب تازى نقص به شمار مى‌آيد و براى آن لاغرى