صفحه ٢٥٧

امور ادراكى و اساساً هر موجود مجردى از صنف علم و آگاهى است؛ پس سير معنوى و تكاملى انسان ادراكى و شعورمند و در جهت فزونى يافتن علم ما به مقام ربوى است و مربوط به روح و دل آدمى است. پس تقرّب بيشتر ما به خداوند در گرو آگاهى و علم و شهود بيشتر مقام ربوى است. (البته ما فعلا در صدد بيان سنخ شعور و ادراك و علمى كه در پرتو قرب الهى حاصل مى‌شود نيستيم و غرض ما اكنون اين است كه حقيقت قرب و معنوى بودن آن را ثابت كنيم.)
شرايط مادى فقط نقش فراهم آوردن زمينه سير و سلوك را به عهده دارند و حركت كمى و كيفى بدن و يا انتقال از مكانى به مكان ديگر، خود به خود، تأثيرى در تكامل انسان ندارد؛ مگر اين‌كه به سير روحى و معنوى او كمك كند و غيرمستقيم در سير تكاملى مؤثر باشد. بنابراين، در عباداتى چون حج كه در برگيرنده فعاليت هاى بدنى نيز هست، اگر قصد تقرّب الهى نباشد و براى خودنمايى انجام گيرد، نه تنها انسان با آن عمل به خداوند نزديك نمى‌گردد؛ بلكه همان عمل به ظاهر عبادى فاصله انسان را با خداوند بيشتر مى‌كند. طبيعى است كه وقتى سير تكاملى انسان و تقرّب او به خداوند از ناحيه قلب و دل انجام مى‌پذيرد، در مقابل انحطاط و دورى او از خداوند نيز با دل و قلب صورت مى‌پذيرد و با آلوده گشتن دل او به انحرافات و فاصله گرفتن از معنويات، راه انحطاط و انحراف از كمال واقعى و قرب الهى را براى خود هموار مى‌سازد.
وقتى در پرتو تلاش و شناخت، روح انسان تكامل يافت و به جاى پرداختن به هوس ها و انگيزه هاى مادى و حيوانى و پرداختن به خواسته هاى حيوانى خويش، رشد روحانى و معنوى خود را وجهه نظر ساخت، در هر مقطعى از سير تكاملى خويش احساس تقرّب بيشترى به خداوند مى‌كند. از آثار برجسته اين تقرّب اين است كه از توجه او به لذايد مادى و شهوات و محبّت به ماسوى اللّه كاسته مى‌شود و تنها، خود را نيازمند خداوند مى‌يابد و از حس استقلال طلبى او كاسته مى‌گردد. بى ترديد هر يك از ما نمونه هاى ناقصى از تقرّب به خداوند و يا دورى از خداوند را در حالات خويش مشاهده مى‌كند: گاهى به هنگام دعا و مناجات و