ديگرى ندارد؛ آن گاه در مقام مقايسه، صفات برخى را فزونتر از صفات ديگرى مىيابيم.
در تفسير فوق، توهم شده كه قدرت و علم ما مستقل از علم و قدرت خداونداست و هر چه به آنها افزوده مىشود، ما به خداوند شبيهتر مىگرديم. به واقع، ما با لحاظ استقلال براى خويش، براى خداوند شريك قرار مىدهيم و در استقلال و برخوردار بودن كمالات و صفات، خود را هم سطح خداوند مىدانيم. به علاوه، قربى كه در آن تفسير ارائه مىشود ارتباطى با عبادت ندارد و از طريق عبادت حاصل نمىگردد، بلكه بيگانه با آن محسوب مىگردد؛ چون پارسايى، خضوع و خشوع در برابر خداوند در جهت نفى استقلال انسان و منافى با آن تفسير است.
حال كه نتيجه آن تفسير اين شد كسى كاملتر است كه از كمالات معنوى و مادى فزون ترى برخوردار باشد و بيشتر از ديگران در جهت تحكيم استقلال خويش گام بردارد و گرچه در اين تلاش، به سر حد كمالات و دارايى هاى بى نهايت خداوند نمىرسد، اما از فاصله او با خداوند كاسته مىگردد، بايد گفت انيشتين از ديگران به خدا نزديكتر است؛ چون دانش او در زمينه فيزيك بيش از ديگران است! هم چنين ابوعلى سينا و ارسطو از كسانى كه در حدّ آن دو، دانش فلسفى ندارند، به خداوند نزديك ترند. يا نمرود و فرعون در عصر خود از ديگران به خداوند نزديكتر بودند، چون قدرت آنها بيش از ديگران بود!
بنابراين، بر اساس بينش توحيدى هيچ كس از خود چيزى ندارد و نمىتوان علم، قدرت و ساير كمالات انسان را با خداوند مقايسه كرد؛ نه از آن جهت كه كمالات خداوند نامتناهى است، بلكه از آن رو كه كمالات ما از سوى خداوند به ما افاضه شده است و هر چه هست از خداوند است. پس وقتى خداوند مرتبهاى از علم و ساير كمالات خويش را به ما افاضه كرد، آن مرتبه را نمىتوان با علم و ساير كمالات او مقايسه كرد؛ چون آن مرتبه نيز از خداوند است. وَ مَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَة فَمِنَ اللَّهِ...(1)؛ آنچه از نعمت ها داريد، همه از سوى خداست.