صفحه ١٣٩

كرد. بلكه شناخت متّكى به برهان عقلى و مفاهيم ذهنى، تنها شناخت خداوند به عنوان موجودى غايب است؛ چنان كه در پاره‌اى از روايات، شناساندن خداوند به وسيله اسم و صفات به مثابه احاله دادن به موجود غايب تلقّى گرديده است. يعنى وقتى ما در مقام اثبات وجود خداوند، از براهين اثبات وجود خدا استفاده مى‌كنيم و از مفاهيم مدد مى‌جوييم، به واقع با آن براهين و مفاهيم به موجود غايبى اشاره مى‌كنيم كه خود آن را نديده و درك نكرده‌ايم و بين اين معرفت، با معرفت ناب و حقيقى و عينى كه در پرتو علم حضورى و معرفت شهودى و ارتباط آگاهانه عينى با خداوند حاصل مى‌گردد، تفاوت بسيارى است.
ما از يك سو، وقتى از فهم و درك حقايق ناب معنوى عاجزيم و عقل ما از درك حقايقى كه در دعاها، مناجات و كلمات بزرگان دين وارد شده ناتوان است، نبايد در اين‌كه آن‌ها حقايقى انكارناپذيرند شك كنيم و نبايد در صدد باشيم كه هر حقيقتى را با عقل خود درك كنيم؛ چون نمى‌توان از طريق عقل به همه حقايق دست يافت و براى شناخت پاره‌اى از حقايق بايد راه هاى ديگر را نيز امتحان كرد. همچنان كه عقل ما ناتوان از شناخت ذات و كُنه خداوند است، حقايقى كه در راستاى معرفت شهودى او نيز قرار دارند از شعاع درك و فهم آن خارجند. از سوى ديگر، وقتى متوجه شديم كه وراى دريافت هاى ذهنى و عقلانى ما، حقايقى نيز وجود دارند كه ما با تلاش عقلانى نمى‌توانيم به آن‌ها برسيم، نبايد عقل و دست آوردهاى آن را كنار نهاد. مثلاً وقتى عقل ما نمى‌تواند به ذات و حقيقت خداوند پى ببرد و راه عقل و برهان،‌شناختى عينى و واقعى از خداوند به دست نمى‌دهد، نبايد استفاده از مفاهيم و داده هاى عقلى و ارائه برهان براى اثبات وجود خداوند را مردود بدانيم. گرچه عقل شناخت عينى و حقيقى از خداوند در اختيار ما نمى‌گذارد، اما همان شناخت مفهومى كه توسط عقل ارائه مى‌گردد، در حدّ خود ارزشمند و داراى اصالت است و نبايد در رسيدن به اين شناخت عقلانى كوتاهى كرد.
ما كه هنوز به معرفت شهودى خداوند دست نيافته ايم، بايد بپذيريم كه تنها راه قطعى براى اثبات وجود خداوند ارائه برهان عقلى است و بايد به حقانيت اين راه اذعان داشته باشيم. اگر