صفحه ١٣٨

روايات از آن با واژه «قلب» و «فؤاد» تعبير مى‌گردد و از ارتباط اين حقيقت معنوى (= قلب) با خداوند به «رؤيت» تعبير مى‌شود و ارتباط قلبى با خداوند، ديدن خداوند تلقّى مى‌گردد. در بيان اين معنا قرآن مى‌فرمايد: فَإِنَّهَا لاَتَعْمَى الاَْبْصَارُ وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ(1)؛ چراكه چشم هاى ظاهر نابينا نمى‌شود، بلكه دل هايى كه در سينه هاست كور مى‌شود.
همچنان كه انسان چشم ظاهرى دارد كه ممكن است روشن و بينا و يا كور باشد، قلب و دل انسان كه مركز عواطف، احساسات و فعل و انفعالات معنوى است، براى روابط معنوى خود چشمى دارد كه ممكن است روشن و بينا و يا كور و تاريك باشد. پس انسان مى‌تواند با چشم دل خداوند را ببيند و مشاهده كند و البته اين «رؤيت» به معناى احاطه وجودى بر ذات خداوند نيست، بلكه برعكس به معناى درك و فهم احاطه وجودى خداوند بر خويشتن و قرارگرفتن در مركز توجه به تجليّات ربوبى است. براى تقريب به ذهن مى‌افزاييم كه گاهى براى كسانى كه به هنگام مناجات توجه شان به خداوند جلب مى‌شود و حضور قلب دارند، تا حدودى اين حالت پديد مى‌آيد كه گويى خداوند را در وجود خود مى‌يابند و در آن حال كه به هيچ چيز جز خدا توجه ندارند؛ با همه وجود خداوند را مى‌بينند و با او سخن مى‌گويند. پس از رفع آن حالت، خود شخص از حالتى كه براى او پيش آمده در شگفت مى‌شود و چون درك و فهم آن براى او دشوار است، نمى‌تواند به درستى آن را تبيين كند. اين تازه شعاع بسيار ضعيفى از معرفت شهودى و «رؤيت الهى» را ارائه مى‌دهد و حقيقت معرفت فراتر از چيزى است كه ما عرض كرديم و سخن ما تنها براى انس يافتن با آن حقيقت و فراهم آمدن زمينه جهت پذيرش حقيقت و واقعيتى است كه در دعاها و مناجات و نيز روايات از آن به «رؤيت الهى» تعبير شده است و مورد توجه و از آرزوهاى بلند ائمه اطهار(عليهم السلام) بوده است.
نكته‌اى كه در لابلاى كلمات خويش كراراً به آن پرداخته‌ايم اين است كه بخصوص با توجه به مضمون برخى از دعاها و مناجات ها، معرفت شهودى خداوند واقعيتى انكارناپذير است و چنان نيست كه تنها از راه برهان و عقل و ارائه مفاهيم ذهنى بتوان خداوند را اثبات