صفحه ١٣٣

بنابراين، با توجه به اين‌كه در اطراف انسان حوادث و اتفاقاتى رخ مى‌دهد و نيز در درون انسان حالاتى پديد مى‌آيد كه ما را از توجه تفصيلى به خويشتن باز مى‌دارد، راه توجه يافتن به خويشتن منصرف ساختن توجه خويش از ادراكات حسى و تعلقات مادى و نفسانى و تمرين خودنگرى است تا به تدريج انسان به حقيقت خويش كه همان نفس و روح انسانى است واقف گردد و دريابد كه اندام و بدن تنها ابزارى است كه براى تأمين مقاصد روح در خدمت آن قرار گرفته‌اند. تازه در اين مرحله، معرفت كامل به نفس حاصل نمى‌گردد و معرفت كامل به نفس تنها در پرتو عنايت الهى و استقامت و پايدارى در بندگى خداوند حاصل مى‌گردد و در آن مرحله، انسان نه فقط نفس خويش را درك مى‌كند، بلكه حقيقت نفس خويش را نيز مشاهده مى‌كند.
مرحوم ميرزا جوادآقا تبريزى، رحمة الله عليه، در يكى از كتاب هاى خود نوشته‌اند: من كسى را سراغ دارم كه در عالم رؤيا حقيقت نفس خود را مشاهده كرده است و از دهشت و وحشت اين امر غير منتظره و بى سابقه‌اى كه براى او رخ داده سراسيمه از خواب برمى‌خيزد و همسرش را بيدار مى‌كند و جريان خواب خود را براى او نقل مى‌كند. (ظاهراً اين مشاهده براى خود ايشان رخ داده بوده است.)
روشن شد كه انسان در همه حالات، علم حضورى به نفس خود دارد، اما به جهت توجه انسان به ادراكات حسى و خواطر نفسانى و عدم توجه به خويشتن، توجه تفصيلى به آن ندارد و وقتى تعلقات مادى خود را تقليل داد و با تمرين خودنگرى و متمركز ساختن توجه به خويشتن، توان درك كامل و تمام عيار حقيقت روح خود را پيدا كرد، آن علم حضورى به مرتبه كاملى از وضوح و شفافيت مى‌رسد و در پرتو اين علم حضورى به حقيقت نفس و روح، انسان در مى‌يابد كه وجود او عين ربط و تعلق به خداست و به واقع مشاهده حقيقت نفس توأم مى‌گردد با مشاهده پرتوى از نور جمال و جلال الهى. اين معرفت به خويش به آنجا منتهى مى‌شود كه توأم و قرين شناخت و معرفت به ذات ربوبى مى‌گردد؛ چنان كه وقتى ذعلب از حضرت على(عليه السلام) سؤال مى‌كند كه آيا پروردگارتان را ديده ايد؟ حضرت در جواب