صفحه ١١٧

إِلَى دار(1)؛ شما براى فنا و نيست شدن آفريده نشديد، بلكه براى بقا و جاودانه ماندن آفريده شديد و (با مرگ) تنها از سرايى به سراى ديگر منتقل مى‌گرديد.] نبايد اين سؤال مطرح شود كه چرا، در اين دنيا، با داشتن خواسته هاى نامحدود به خواسته هاى نامحدود خود نمى‌رسيم. نبايد توقع داشته باشيم كه در اين دنيا به علم و قدرت بى نهايت برسيم، چون ما براى اين دنيا آفريده نشده ايم. مگر زندگى كوتاه دنيا اين ظرفيت و قابليت را دارد كه خواسته هاى انسان را تأمين كند تا انسان آن را هدف نهايى خويش قرار دهد. دنيا تنها نشئه‌اى گذرا و منزلى از منازل سير ما به سوى حيات ابدى است. نسبت دنيا به آخرت، نسبت رحم مادر به دنياست، و به واقع مرگ آغاز تولد ماست. پس بايد در اين دنيا رشد و ترقى كنيم و به حدى از قابليت و لياقت برسيم كه لايق جايگاه رفيع آن عالم گرديم. بايد در اين دنيا داراى چشم بصيرت گرديم، تا كور وارد عرصه قيامت نشويم. چنان كه اگر كودك، در رحم مادر، محروم از چشم گردد كور وارد دنيا مى‌شود: وَمَنْ كَانَ فِى هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ أَعْمى وَأَضَلُّ سَبِيلا(2)؛ اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است.
ما بايد در دنيا به خودسازى بپردازيم و در جهت تكامل خويش بكوشيم و در انديشه فراهم آوردن ذخيره كافى براى جهان آخرت باشيم؛ چون در آخرت انسان از ثمره تلاش و از توشه‌اى كه در دنيا فراهم آورده بهره بردارى مى‌كند.