اساساً عبادت يعني نزديكي به خدا و شديد شدن وجود. در هنگام نماز صبح مؤمنين نيت ميکنند و ميگويند: «دو ركعت نماز صبح به جاي ميآورم «قربةً اليالله». «قربةً اليالله» يعني نزديكي به خدايي كه وجود مطلق است؛ پس نماز ميخوانيد تا درجه وجودي جان شما شديد شود، مثل نوري كه از نظر نوربودن، شديد ميگردد.
وجود انسان از خودش نيست، اين وجود را خدا به انسان داده است، و انسان از اصل وجود و بودن خود راضي است و نميخواهد نابود شود. انسان هنگامي از وجود خود ناراضي ميشود كه به نتيجة مطلوب نرسد، که اينهم مربوط به خودش است، پس براي رهايي از ناراضيبودن، انسان بايد خود همّت كند تا به مرتبهي برترِ وجود خود دست يابد و وجودش شديدتر بشود، وگرنه آنچه را كه خدا داده، خوب داده است. خدا وجود را به انسان داده و بقيهاش با خود انسان است كه آن وجود را شديد كند و به كمال برساند.
آري هيچ كس از وجود اوليه خودش ناراضي نيست، اگر به كسي بگويند:« ميخواهيم تو را بكشيم» فرار ميكند! هيچ كس از وجودش ناراضي نيست بلكه از نحوهي وجودش ممکن است ناراضي بشود. پشيماني يعني «اي كاش چنين نميكردم»! كسي كه پشيمان است نميگويد: «كاش نبودم» ميگويد «كاش فلان كار را نميكردم» يعني او كاري را كرده است كه نسبت به کمال حقيقياش عقب رفته است و لذا ميگويد:«كاش حالا نبودم كه با اين كار آبرويم برود!». كسي هم كه خودكشي ميكند به بودن خودش اعتراض ندارد بلكه به بد بودن خودش اعتراض دارد. خدا، «بودنِ» انسان را به او داد و حالا اين به اختيار خود انسان است كه ميتواند اين «بودن» را شديدتر كند، يا پوچ نمايد. بودن هر كس به فيض خداست و فيض خدا
آشتی با خدا
چرا خدا ما را خلق كرد؟