نكته اول
مقدس يا نا مقدس بودن انسان
آشتي با خدا از طريق آشتي با خود راستين، نگرشي است به عالم و آدم به صورتي كه هر چيزي در اين نگرش معناي خاصي ميدهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مينماياند.
راستي انسان را چگونه ببينيم؟ مقدّس يا نامقدّس؟ آيا ميتوان انسان را به طرزي نگاه كرد كه در عين واقعيبودن، پنجره اي باشد براي نظر به مقدسترين واقعيت هستي، يعني خدا؟ و اگر انسان بتواند از طريق آشتي با خود پنجرة نظر به حق گردد، آيا هيچ جنبهاي جز مقدس بودن برايش ميماند؟ آيا اين انسان ديگر گوشت و استخوان است يا منظري بسيار متعالي؟ و آنهايي كه انسان را در اين راستا موجود قدسي نميبينند، مگر نه اين است كه بسياري از ابعاد متعالي او را ناديده گرفتهاند؟ راستي اينها از انسان چه چيزي ميبينند؟
ما آزاد نيستيم تا انسان را از سر خود مقدس بشماريم، ولي موظفيم جنبه هاي مقدس او را ناديده نينگاريم و از رمزهاي وجود او روي برنتابيم و واقعيت معنوي او را انكار نكنيم، واقعيتي كه در خود راهي به سوي خدا را دارد، واقعيتي كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در اين دنيا او را از پاي درميآورد، چرا كه خود را از جهان خدايي محروم داشته و به كوير نامقدس تن گرفتار شده.