مقدمه مؤلف
هيچ محتاج مي گلگون نهاي ترك كن گلگونه، تو گلگونهاي
به عنوان مقدمه چه بگويم؟ نميدانم چه شد كه دوستان عزيز و دلسوز- كه نگران سرگشتگي جوانان همسن و سال خود هستند- به سلسله بحثهاي «آشتي با خدا از طريق آشتي با خود راستين» دل بستند، آستين همت بالا زدند و با تلاش طاقتفرسا، مباحث را از نوار پياده كردند و پس از تصحيح و تايپ و غلطگيري و هزار و يك كار پرزحمت ديگر- كه بايد انجام داد تا يك نوشته به صحنه آيد!- حالا از من خواستهاند تا مقدمهاي بر آن بنويسم. همينقدر ميتوانم بگويم كه مقدمهي من، توجّه به همان انگيزهاي است كه موجب شد اين جوانان عزيزِ از خود گذشته، احساس كنند كه بايد صداي شيواي جانشان را به طريقي به گوش خود برسانند، و اين سخنان را وسيلهاي براي چنين كاري تشخيص دادند.
اگر شما خوانندهي عزيز، احساس ميكني در ميان ديوارهاي بلندي زنداني شدهاي كه خود براي خود ساختهاي، و فكر ميكني كه بايد آن ديوارها را خراب كني و «خودِ گمشدهات» را و معني خودت را بيابي، شايد
آشتی با خدا
مقدمه