صفحه ٢٧٧

  آنگاه که انسان خود را فراموش مي‌کند
  نبايد با پنهان‌كردن نااميدي، خود را فريب دهيم بلكه برعكس، بايد با دينداري راستين، خود را از آن نجات دهيم، حتي اصرار بر خوشبختي دنيايي، پنهان‌كردن نااميدي است؛ ولي اصرار بر بندگي همراه با محبت به حق، ريشه نوميدي وندامت را بر مي‏كند.
  زندگي هدر رفته، زندگي فريب خورده در شادي‌ها وغم‌ها است؛ و در مقابل، دست‏يابي به خدا تنها راه اميدواري خواهد بود كه اصل اساسي همه اميدهاست؛ و از طرف ديگرنوميدي از خود -كه خود را منشأ نجات خود بداني- و نوميدي از خلق و اميدواري به حق، تنها راهي است كه ما را از ندامت ابدي مي‏رهاند؛ و اگر كسي در طول حيات دنيايي نتوانست به حق اميدوار شود و به عبارت ديگر نتوانست با حق آشتي كند و همه چيزش را از حق بخواهد، در ابديتش همه چيزش را ازدست رفته مي‏بيند و خود را در بند نوميدي از حق گرفتار مي‏يابد، يعني به‌جاي بندِ حق‌شدن با آن همه کمال، گرفتار منِ دروغين خود مي‏شود. چون خودي كه خدا به او داده بود نمي‏خواست، خود ديگري را مي‏خواست و همين موجب گسستگي از پروردگارش خواهد شد. چون خود واقعي كه خودش باشد را رها كرد و خود وَهْمي كه خودِ آرزويي‏ اش باشد را جستجو مي‏كرد، خودي، كه او آن خودْ نبود، خودي بود که شيطان براي او ترسيم کرده بود. خداوند در قرآن يکي از کارهاي شيطان را آرزوسازي معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد: «يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا»(20) شيطان گفت: من به انسان‌ها وعده‌هاي دروغ مي‌دهم و آن‌ها را گرفتار آرزوهاي وَهمي