صفحه ٢٧٥

 خودش را دارد و ما پرتو او هستيم. خوشا به حال كسي كه خدا را دارد؛ و خداداشتن هم از طريق خود راستين امكان پذير است. ولي منظور اين آقا اين بوده است كه من چيز ديگر را چيز و دارائي نمي‏دانم؛ بلكه دارائي خودم را به خدا داشتن مي‏دانم، و خودم را فقط همين مي‏دانم كه خدا دارم. وقتي انسان با خدا به صورتي كه عرض كردم آشتي كرد، مي‏فهمد معني زندگي چه بوده است و بزرگ‌ترين نعمت را -كه داشتن خدا در زندگي است- مي‏شناسد وبه دنبال آن وحشتناك‏ترين چيز را هم كه نداشتن خداست، مي‏شناسد. اين را بدانيد كه اگر انسان از بزرگترين خطر آگاه باشد؛ ديگر خطرهاي دروغـين نمي‏تـواند او را بتـرساند و همـواره مواظب و متـوجه است در بزرگ‌ترين خطـر - يعني بي‌خدايي - سقوط نكند و از بندگي خدا فاصله نگيرد.
  ندامت ابدي
  انساني كه از خود غافل شود، در نهايت با يک خودِ پوچ و بي‏ثمر روبه‌رو خواهد شد، و چون روح انسان جاودانه است با يك بي ثمري جاودانه به‌سر خواهد برد، و مرگ حقيقي يعني بي‌ثمري جان؛ يعني بي‌نوري قلب، يعني ندامت ابدي، و در آن حالت هوشياري فطرت در عالم قيامت، خود را نخواستن.
  ندامت آخرت، ندامتي است كه توانايي مُردن در آن نيست، آن ندامتِ در نفس در آن شرايط، يعني همواره ‌مردن، مردن و با اين حال نمردن. در وصف چنين شرايطي قرآن مي‌فرمايد: «ثُمَّ لا يمَوتُ فيها و لا يَحْيَي»(19) سپس کافران در آتشي قرار مي‌گيرند که نه مي‌ميرند و نه زنده مي‌شوند. در آن حال انسان قادر نيست چيزي را كه نمي‏خواهد؛