رابطة کفر و پوچي
چنانچه عنايت فرماييد در منطق قرآن كافر كسي است كه به غير خدا دل ميبندد! پس ميتوان نتيجه گرفت که دلبستن به پوچيها در واقع يك نوع كافرشدن است.(4) و اگر كفر، زندگي كسي را بگيرد عملاً او را به غير خدا دل بسته كرده است. و غير خدا نماندني است- تازه اگر بهدست بيايد- دنيا چنان است كه اگر كسي نداشته باشد، آن را ميخواهد و اگر داشته باشد، بيشترش را طلب ميكند. به بيان ديگر اندازه ثابتي ندارد كه تمام شود.(5) به قول معروف؛ دنيا مانند دُم ماهي در آب است، هر چند هم شخصي سعي كند كه دُم ماهي را در آب بگيرد نميتواند، اگر هم بالاخره با تلاش زياد آن را گرفت، بلافاصله با تکاني که ماهي به خود ميدهد، از دست او در ميرود! غير خدا هم دست نيافتني است چون اصلاً وجود بالذّات و استقلالي ندارد، اگر هم كسي به آن دست يافت، دو حالت دارد: يا برايش نميماند، يا اگر ماند فكر ميكند آن مقدار كه دارد براي او كم است.
كسي كه به پوچيها دل ببندد حتماً مأيوس ميشود. چون يأس موقعي براي انسان پيش ميآيد كه يا كاري كرده و فايدهاي از آن نبرده، يا ميخواهد كاري بكند منتهي از نتيجهگرفتن آن مطمئن نباشد. كل دنيا از آن جهت كه دنياست يك نحوه پوچي به همراه دارد، چون ماندني نيست. پس
آشتی با خدا
پوچی چرا؟