نكته ششم
خود باش، تا زندگي باشي
راستي آيا قيام در خود و سير از خود وهمي به خودِ حقيقي عاملي نيست که با اولين جرقه حيات از لابهلاي خاكستر روزمرّگي روبهرو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلي فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟
از طريق آشتي با خود، راهِ دقيق نگاهکردن به عالم درون آشکار ميشود، راهي به ماوراء عالم اشياء. خودت، آري خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهي هستي، و ميتواني تو اي انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگي صحيح را بيابي، آنوقت كه خود را يافتي، ميبيني که خودت يك زندگي صحيح هستي، آنكه بيراهه ميرود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگي باشي، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونهبودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شدهايم.