كردهاند، و يا گاهي راهيافتنِ خود را مييابند، ولي به جاي عبور از راه، مشغول راه ميشوند و از مقصد باز ميمانند در حاليکه: «سوارْ چونکه به منزل رسد پياده شود» ولي اگر منزل گم شود، دائماً روي اسب سوار است و ميتازد و مقصدش تاختن ميشود.
تنها يك راه !
انسان فقط از دريچه «خودش» ميتواند همه حقيقت را ببيند. در همين رابطه اميرالمؤمنين(علیه السلام) ميفرمايند:
«لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِكُلِّ شَيْءٍ»(4)
به خود جاهل مباش زيرا که جهل به خود جهل به همهچيز است.
وقتي معلوم شد نشناختن درست خود برابر است با نشناختن همهچيز، حالا اگر انسان براي خودش، يک خودِ دروغيني باشد، در اين صورت بدون آنکه خود بداند به همهچيز جاهل است و همهچيز را دروغين ميبيند، و اگر خودش را درست بشناسد، همه چيز را راست ميبيند. انساني كه خود را گم کرد، خودش براي خودش دروغ ميشود، لذا از پنجرة بسته وجود خود هيچچيزِ بيرون خود را درست نميبيند.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) ميفرمايند: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ كَيْفَ يَعْرِفُ رَبَّهُ»(5)در تعجبم از کسي که به خود جاهل است چگونه ميتواند پروردگار خود را بشناسد. و نيز ميفرمايند: «اَعظمُ
آشتی با خدا
نفس و پراكندگي آن