آري تن ما و چشم و گوش ما ساية مَن يا نفس ما است. بايد متوجه اصل خود باشيم تا به پوچي و بيمايگي دچار نشويم وگرنه قصة ما قصة هماني ميشود که مولوي در بارهاش گفت:
همچو صيادي كه گيرد سايه اي سايه او را كي بود سرمايه اي؟
همة ادراکات مخصوصِ من انسان است
بينايي از «من» انسان است نه از «تن» او، و به همين دليل است كه در هنگام خواب كه چشمان انسان بسته است باز هم چيزهايي را ميبيند كه بعداً در بيداري با آنها روبهرو ميشود. و نه تنها بينائي مخصوص مَن انسان است، بلکه همه ادراكات، مخصوص «من» يا «نفس» انسان است. نفس است كه ميبيند، ولي با چشم، و نفس است كه ميگويد، ولي با زبان.
عرض کردم گاهي اتفاق ميافتد انسان با خودش ميگويد: «من قبلاً اين صحنه را ديدهام!» و با كمي دقت متوجه ميشود كه آن صحنه را در خواب ديدهاست. خود بنده نيز در خواب ديدم كه به كرمانشاه رفتهام و به معلمان ديني آنجا درس ميدهم. در خواب در حين درسدادن، يك آدم قد بلندي كه لباس کردي پوشيده بود و موهاي سرش تا شانهاش ميرسيد، بلند شد و به بنده اشكال گرفت و من هم در همان خواب جوابش را دادم. مدتي گذشت تا اينكه از من دعوت شد كه به كرمانشاه بروم و به معلمان ديني آنجا درس بدهم. موقعي كه درس ميدادم اتفاقاً موضوع درس درباره رؤياي صادقه بود! همان فرد كه از معلمان استان كرمانشاه بود و من قبلاً او را در خواب ديده بودم! برخاست و اشكال گرفت. قبل از اين كه پاسخش را بدهم، به او گفتم من خودِ شما را در خواب ديدم كه اشكال گرفتي و همين قيافه را هم داشتي!
آشتی با خدا
خداوند از چگونگي مبراست