الْقُلُوبُ».(3) اي آدمها! «فقط» با ياد خدا آرامش پيدا ميكنيد، چرا به غير او دل بستهايد؟! شما با غير خدا آرامش پيدا نميكنيد. گفت:
خبر داري كه سياحان افلاك چرا گردند گرد محور خاك
چه ميجويند از اين منزل بريدن چه ميخواهند از اين محمل كشيدن
همه هستند سرگردان چو پرگار پديد آرنده خود را طلبكار
ما در بحث فطرت ميخواهيم بگوييم كه صداي هدايت خدا در عمق جان انسان موجود است، كافي است انسان به «خود» بيايد و «خود» را از غفلتها آزاد كند تا خدا را -كه در عمق جان او وجود دارد- بيابد.
همان گونه كه «مَنِ» انسان در «تنِ» او هست، و اگر انسان نظر خود را از تن منصرف کند و به مَنِ خود بيندازد، آن را مييابد، خدا هم همانگونه در عمق جان انسان هست و خودش فرمود: «أنَا جَليسُ مَنْ ذَکَرَني»(4) من همنشين آن کسي هستم که مرا ياد کند، اگر نظر را از بقيه بردارد و به من بيندازد، مرا مييابد، و شما اين را در خودتان ميتوانيد احساس کنيد، او نزد انسان است. در خطاب به خدا ميگويد:
جان نهان در جسم و تو درجان نهان اي دهانت در دهان، اي جان جان
خداوند؛ جانِ جانِ جانِ انسان
هر انساني داراي يك «تن» و يك «جان»، و يك «جانِ جان» و يك «جانِ جانِ جان» است. «تنِ» هرکس كه برايش مشخص است، «من» او همان «جان»
آشتی با خدا
تبعيت از فطرت، عامل نشاط روح