ميرساند، بسيار از بودن متعالي خود راضي ميبود. اما وقتي با آرزو زدگي و نپذيرفتن خودي که خدا به او داده، از خود واقعي و در نتيجه از واقعيات فاصله گرفت و در وَهميات وارد شد و ميدان زندگي را به شيطان سپرد، همهچيز براي او -حتي خودش- در ظلمت قرار ميگيرد و آنچنان با پوچيها روبهرو ميشود که حتي اگر ظلماني بودن و نااميدبودنِ خود را پنهان كند، در واقع بر نااميدياش افزوده ميشود.
انسان در ظلمت خود
اميرالمؤمنين (علیه السلام)قيامتِ افرادي را كه از پذيرش خود سر باز زدهاند و گرفتار ناکجاآباد شدهاند چنين ترسيم ميفرمايد كه:
«وَ هَلْ زوَّدَتْهُمْ اِلَّا السَّغَبَ؟ اَوْ اَحَلَّتْهُمْ اِلاَّ الضَّنَكَ؟ اَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ اِلاَّ الظُّلْمَةَ؟»؛(22)
آيا اين افراد جز گرسنگي و نيازمندي در آخرت توشهاي دارند؟ آيا در جايگاهي جز تنگي و سختي فرود ميآيند؟ آيا روشنائي جز ظلمت و تاريكي براي خود دارند؟
خودِ دور شده از خودِ حقيقي، به جهت بازي خيالات و آرزوهاي دنيايي، خودي است كه در بالقوّگيهاي استعدادهاي خود متوقف شده و به فعليّتهايش دست نيافته است، او ميتوانست از دريچه خود همه چيز را ببيند، حالا خودِ دورشده از حقيقت را با خود دارد، پس چيزي نمييابد، حتي خود را. در توصيف اين انسان است كه امام ميفرمايند: «در ظلمت قرار ميگيرد» اين انسان خودش را در مقابل دنيا از دست داده است، چون با خدا، يعني با نور هستي آشتي نيست، و اين بزرگترين خطر، يا بگو تنها خطر
آشتی با خدا
نفس و پراكندگي آن