صفحه ٢٦٣

  چه بسيار خودهاي دروغيني كه آدم‌ها، آن‌ها را خودِ راستين گرفته‏ اند و اصلاً متوجه نيستند. مثلاً كسي كه مقداري پول به‌دست مي‏آورد و يا حقوق مي‏گيرد، احساس مي‏كند ماشاءالله يك خودي شده ‏است در حالي كه اين «نه خود» است، يا يك لباس مُد جديد مي‏پوشد و به اصطلاحْ خودش را خيلي تحويل مي‏گيرد كه ماشاءالله يك خودي پيدا كرده‏است. يا مثل بچه‌ها وقتي در روز عيد نوروز كفش نو مي‏پوشند، به جاي اين‌كه جاده را نگاه كنند، كفش‌هايشان را نگاه مي‏كنند و خودي احساس مي‏كنند. يعني «نه‏خود» را «خود» گرفته ‏اند. البته از بچه ‏ها بيش از اين انتظاري نيست ولي بزرگ‌ترها گاهي بچه ‏هاي عجيب و غريبي هستند كه خودشان را مشغول چيزهاي جدا از جانشان كرده‏ اند و احساس خودي مي‏كنند. به اعتبار يك قطعه زمين، يا يك دست لباس، يا يك ماشين مدل جديد، خودشان را خيلي مهم مي‏دانند وبراي خود، اعتباري قائلند. توجه ندارند كه خداوند خواسته است از طريق اين امکانات، رزقشان را بدهد تا در بستر انجام وظايف مربوطه، فضاي بندگي خداوند و ارتباط با حضرت اَحد را پيشه کنند. انسان در همة امور بايد سعي کند خودش باشد، و براي استقرار و حفظ و رشددادن هر چه بيشتر خود و آزادشدن از «ناخود»ها، بايد با خدا ارتباط پيدا كرد. گفت:
من غلام آن‌که نفروشد وجود        جز به آن سلطان با افضال و جود 
من فداي آن مس همت‌پرست     کو بغير کيميا نارد شکست
  ارتباط با اَحَد شرط نجات خود از ناخود
  اگر برسيم به اينكه حالا كه سنخ خودمان از سنخ وحدت است، و پراكندگي‌ها ما را از خودمان باز مي‏ستاند؛ سؤال مي‏كنيم چه وقت خودمان مي‏توانيم خودمان باشيم؟ همان‌طور که عرض شد جواب اين است كه وقتي