معني بيمکاني نفس
سؤال من از شما اين است که آيا «من» انسان جا و مکان ندارد و يا جاي آن همه جا هست؟ ممكن است كسي تصور كند اين دو جمله هر دو به يك معني است اما اينطور نيست. اگر بگوييم «من» انسان همه جا هست، يعني «من» انسان، جا ميگيرد اما جاي او همه جاها است؛ مثل هوا. ولي يك وقت است اصلاً جا براي يك چيز معني ندارد مثل «خود» انسان كه جا و مكان ندارد. اينطور نيست كه «من» انسان در داخل «بدن» او باشد. نمونهاش هم همان رؤياهاي صادقه است كه فرد در صحنههايي خارج از مكان و زمانِ فعلي حاضر است و به جايي نظر دارد و در آنجا حاضر شده كه هنوز در اين عالم واقع نشده است. همچنانکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومين(علیهم السلام) آينده افراد و حوادث را ميديدند و خبر ميدادند.
ذات يا نفس انسان جا و مكان ندارد ولي به هر جا كه نظر كند «خود» را در آنجا حس ميكند؛ بلكه به هر كجا كه نظر كند «خود»ش را در آنجا و محدود به همانجا مييابد!
چون انسانها بيشتر به بدن خود نظر دارند «خود»شان را در «بدنشان» حس ميكنند. در حالي كه اگر به عالم غيب نظر كنند «خود» را درعالم غيب حس ميكنند. اينكه از بعضي اولياء خدا نقل شده است كه ميگويند: «نشسته بوديم، يک مرتبه درهاي برزخ باز شد و ما با برزخي ها صحبت كرديم.» به معني آن است كه آن بزرگان در مسير زندگي خود عموماً به برزخ نظر كردهاند و لذا برزخ را ميبينند و خود را در آنجا حس ميکنند! البته عالَم برزخ بهراحتي بهروي كسي باز نميشود. بايد زحمت كشيد و از «بدن» در آمد و به برزخ توجه كرد. علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه» ميفرمايد:
آشتی با خدا
انسان؛ وسيع تر از ماده و ماديات