الهي» در «قلب» او تثبيت شده باشد. چنين کسي وقتي در کنار افراد هم باشد، در تنهايي خودش به سر ميبرد هر چند در کنار تنِ افراد باشد، گفت:
بود مرد تمامي آن كه از تن ها نشد تنها به تنهايي بود تن ها و با تن ها بود تنها(23)
چگونگي نزديکي به خود
عرض شد كه انسان فقط «خود»ش است و در قيامت به «خود»ش بر ميگردد و به او ميگويند: «إقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»؛(24) اي انسان کتاب خود را بخوان، که خودِ تو براي ارزيابي خودت کافي هستي.
وقتي كه انسان به «خود»ش برگشت، «خود» او ميتواند در آن شرايط پذيراي خود باشد و يا ضد خود باشد. اگر انسان در دنيا با رعايت دستورات شريعت، مطابق فطرتش زندگي كرده باشد، به «خود حقيقي»اش نزديك بوده و هنگام رجوع به قيامت طالب و پذيراي خود ميباشد. اما اگر در دنيا با غرايزش زندگي كرده باشد و به «خود غير حقيقي»اش پرداخته باشد، در قيامت و هنگام رجوع به «خود»، فطرتش ضد اوست! براي تقريب به ذهن ميتوان حالات متفاوت دو انسان در عصر جمعه را همانطورکه قبلاً عرض شد مثال زد: اگر كسي در يك روز جمعه با غرايزش زندگي كند عصر كه ميشود از «خود»ش بدش ميآيد، اما اگر همان فرد در جمعه ديگري مطابق با فطرتش زندگي كند عصر كه ميشود فطرتش از او راضي است و پذيراي خودش ميباشد. عين همين حالت براي عصر زندگي دنيايي انسان صادق
آشتی با خدا
هستي انسان، مرگ نمي پذيرد