خيلي زود از بين ميرود. ميفرمايد: رزق پروردگارت را بخواه كه هم بسيار بهتر از اين رزقها است و هم پايدار است.
اين توصيهها ميخواهد بفرمايد بيرون تو، تو را از «خودت» نگيرد وگرنه در ابديتِ خود با وجودِ خالي خود رو بهرو ميشوي. آنجا که خودت هستي و «خودت»، مواظب باش با مشغول شدن به مظاهر بيروني خالي نباشي. گفت:
ويسه و معشوق هم در ذات تو است وين برونيها همه آفات تو است
پس بايد متوجه باشيم که:
راه لذّت از درون دان نز برون ابلهي دان جستن قصر و حصون
اساس رياضتها
حال که معلوم شد خداوند، در موقع خواب و در موقع مرگ انسان را از توجه به بدن و بهطور كلي محسوسات - يعني از «بيرون» انسان- خارج ميكند و او را به درون «خود»ش بر ميگرداند. پس هر قدر كه انسان بيشتر از «بدن» خود فاصله بگيرد، بيشتر نزد «خود»ش خواهد بود. اين نكته مادرِ همة رياضتها است. و تا کسي خود را از بيرون خالي نکند و به خود نيايد، حتي در موقعي که بخواهد با خود خلوت داشته باشد همان فرش و مدرك و پز و قيافه را همراه خود دارد، تا درون خود را نوراني نکرده باشد حتي اگر به کوه و دشت و جنگل برود و بخواهد رياضت بكشد، هيچ نفعي نميبرد؛ چون او فرش و خانه و لباسِ آخرين مد و فكل و پُز را هم با «خود»ش به کوه و جنگل برده است. مولوي در اين رابطه ميگويد:
ميگريزم تا رگم جنبان بود کي فرار از خويشتن آسان بود
ني به هند است ايمن و ني در يمن آنکه خصم اوست سايه خويشتن
آشتی با خدا
هستي انسان، مرگ نمي پذيرد