علت اينكه او هر لحظه به كاري است و هر لحظه يك تصميمي ميگيرد، به خاطر اين است كه ميخواهد از راهي غير از راه حقيقي، از يأسِ خود فرار كند. آنچه را دارد كافي نميداند و با آن آرام نيست و قرار و اعتمادي در «خود»ش حس نميكند و آنچه را هم که ندارد، نميداند که چيست، فکر ميکند پول و مقام ندارد و لذا با دلبستن به امثال پول و مقام ميخواهد آرامش مورد نياز روحش را تأمين کند ولي چيزي نميگذرد که ميبيند روز از نو، روزي از نو، باز همان يأس و همان احساس پوچي. همة اين نمونهها به ما ميگويد دل بستن به غير خدا برابر است با مأيوسشدن.
ريشة يأس و نااميدي
قرآن ميفرمايد: «... إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(6)
جز كافران هيچ كس از مدد خدا مأيوس نميشود.
كافر به پوچيها دل بسته است و دلبستن به پوچيها همان دلبستن به غير خدا و مأيوسشدن از لطف و مدد پروردگار است، از غير خدا هم كه كاري بر نميآيد. به همين دليل كافر به پوچي و اضطراب دچار ميشود. هركس، غير خدا را دارد در واقع چيزي ندارد چون دل با آن چيزها قانع نميشود. و چون آن چيزها برايش ماندني نيست احساس پوچي ميكند.
ناگفته نماند كه اگر انسان به خدا وصل شود همهچيز عكس ميگردد؛ كسي كه خدا را ميخواهد خانه هم ميسازد اما براي اينكه در آن عبادت كند. در اين حال، خانه او را به پوچي نميكشاند و از آن مهمتر حوادث زمانه او را به دنبال خود نميبرد و تحت تأثير حادثهسازان، زندگي خود را
آشتی با خدا
پوچی چرا؟