صفحه ٢٧٦

 نخواهد؛ و از جمله چيزهايي که نمي‌خواهد و قادر هم نيست از خود دور کند، پشيماني و نوميدي ابدي است؛ و اين پشيماني در آن عالم، هر اندازه که حجاب‌ها مرتفع شد عميق‌تر مي‏شود و شخص را تحليل مي‏برد.
  شخصي كه قلبش با خدا آشتي نيست همواره از خود نااميد است و نمي‏تواند خودش باشد، چون در حقيقت خودش همان بندگي‏اش است كه او ندارد، پس چنين آدمي خود را در اختيار ندارد بلكه اين ندامت است كه او را در اختيار دارد. در دنيا خودي را كه خدا به او داده بود نمي‏خواست، خودِ ديگري را كه آرزوها براي او ساخته بود طلب مي‏كرد، خودي كه او نبود و خدا نمي‏خواست كه او آن خود باشد، و لذا خود را از پروردگارش گسست. در قيامت در افق جان خود و در نگاه به فطرتش با خودي روبه‌رو مي‏شود كه بهتر بود باشد ولي نيست و اين ندامت است. همواره در دنيا از آن بودنِ دروغين، نااميد مي‏شد ولي خود را فريب مي‏داد ولذا به خودي كه خدا مي‏خواست برنگشت و حالا با يك ندامت ابدي روبه‌رو است.
  اگر ما در اين دنيا خودمان را در ابديتِ خودمان ببينيم، دنبال خودي مي‏گرديم كه خدا مي‏خواهد ما باشيم، و در نتيجه از ندامت وتنگي رها مي‏شويم، زيرا آن خود، عين ارتباط با خداست، چه در تكوين و از نظر وجود، و چه در تشريع و از نظر انتخاب ما.
  دين، حكم خداست براي انسان تا آن گونه باشد كه خدا مي‏خواهد و از طريق دينِ الهي از نااميدي در دنيا، و ندامت در آخرت رها شود.
  هركس كه دينداري پيشه نمي‏كند يك نااميدي در درون خود دارد واگر امروز هم به آن توجه نکرد فردا برايش آشكار مي‏شود و يك ندامتِ عميق همه جان او را فرا مي‏گيرد.