نخواهد؛ و از جمله چيزهايي که نميخواهد و قادر هم نيست از خود دور کند، پشيماني و نوميدي ابدي است؛ و اين پشيماني در آن عالم، هر اندازه که حجابها مرتفع شد عميقتر ميشود و شخص را تحليل ميبرد.
شخصي كه قلبش با خدا آشتي نيست همواره از خود نااميد است و نميتواند خودش باشد، چون در حقيقت خودش همان بندگياش است كه او ندارد، پس چنين آدمي خود را در اختيار ندارد بلكه اين ندامت است كه او را در اختيار دارد. در دنيا خودي را كه خدا به او داده بود نميخواست، خودِ ديگري را كه آرزوها براي او ساخته بود طلب ميكرد، خودي كه او نبود و خدا نميخواست كه او آن خود باشد، و لذا خود را از پروردگارش گسست. در قيامت در افق جان خود و در نگاه به فطرتش با خودي روبهرو ميشود كه بهتر بود باشد ولي نيست و اين ندامت است. همواره در دنيا از آن بودنِ دروغين، نااميد ميشد ولي خود را فريب ميداد ولذا به خودي كه خدا ميخواست برنگشت و حالا با يك ندامت ابدي روبهرو است.
اگر ما در اين دنيا خودمان را در ابديتِ خودمان ببينيم، دنبال خودي ميگرديم كه خدا ميخواهد ما باشيم، و در نتيجه از ندامت وتنگي رها ميشويم، زيرا آن خود، عين ارتباط با خداست، چه در تكوين و از نظر وجود، و چه در تشريع و از نظر انتخاب ما.
دين، حكم خداست براي انسان تا آن گونه باشد كه خدا ميخواهد و از طريق دينِ الهي از نااميدي در دنيا، و ندامت در آخرت رها شود.
هركس كه دينداري پيشه نميكند يك نااميدي در درون خود دارد واگر امروز هم به آن توجه نکرد فردا برايش آشكار ميشود و يك ندامتِ عميق همه جان او را فرا ميگيرد.
آشتی با خدا
نفس و پراكندگي آن