همان بودن ما است. هيچكس از فيض خدا كه بودن خودش است، ناراضي نيست از مديريت بدي که بر روي اين بودن انجام ميدهد، ناراضي است.
آفات غفلت از منزل اصلي زندگي
انسان براي رهيدن از پوچي بايد معناي زندگي و هدفي را که بايد دنبال کند بفهمد. او ميتواند خود را از طريق دينداري، از بيحاصلي برهاند، معني خلقت را به درستي درك كند و زندگي خود را زير سؤال نبرد.
يك وقت كسي در جادّهاي است که ميداند بايد به كجا برود؛ راه ميافتد و تابلوهايي که او را به سوي مقصدش راهنمايي ميکنند يکي يکي پشت سر ميگذارد و به سوي مقصد خود در حرکت است. اما اگر آن شخص به جاي آنکه از تابلوهاي راهنماي کنار جاده استفاده کند و به کمک آنها به طرف مقصد برود، در کنار هر تابلويي بنشيند و دور آن بگردد و خوشحال باشد که کنار تابلويي است که اشاره به مقصد دارد، چنين کسي هرگز به مقصد نميرسد. كسي كه معني زندگيش را نداند به جاي اينکه از ايستگاههاي زندگي يعني نوجواني و جواني و پيري، استفاده کند و جلو برود به آنها دل ميبندد. انسان در ابتدا با كودكي خود مرتبط است بعد جواني را ميچشد و جوان ميشود. بعد پيري را ميچشد و پير ميشود - انسان است كه پيري را ميچشد و مينوشد ولي پيري انسان را نمينوشد. اگر پيري انسان را چشيد و نوشيد، انسان براي هميشه پير ميماند- پس انسان پيري را ميچشد و پس از چشيدن پيري و مزمزهکردنِ آن، مرگ را ميچشد و مينوشد و برزخي ميشود. باز انسان است كه مرگ را نوشيده و چشيد، چون اگر مرگ انسان را مينوشيد او را نيست و نابود ميكرد و ديگر سيري به سوي برزخ و قيامت براي او نميماند. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ
آشتی با خدا
چرا خدا ما را خلق كرد؟