سعى كند همراه با رشد بدنى و فيزيكى از اين جهت نيز رشد كند، زيرا اين رشد عاطفى و روانى تا حدودى افسار گسيختگى حيوانى را كنترل مىكند. اين حالت موجب مىشود كه آدمى از خواستههاى خود بكاهد و به نياز ديگران نيز توجه كند و بدين صورت پدر، مادر، فرزندان و ساير بستگان را نيز در نظر داشته باشد. در اين نقطه است كه براى فرد ارزشهاى اخلاقى مطرح مىشود. «ارزش» در موردى مصداق دارد كه آدمى بين دو چيز مقايسه مىكند و يكى از آنها را بر ديگرى ترجيح مىدهد. كسى كه تمامى فكر و ذكرش ارضاى نيازهاى مادى خويش است، جايى براى «ارزش» باقى نمىگذارد، اما اگر عاطفه انسانى او قوى باشد، براى ديگران هم سهمى قائل مىشود و هر چند كه پرتو اين عاطفه گستردهتر شود، سطح وسيعترى را تحت پوشش قرار مىدهد تا جايى كه ممكن است نسبت به كل انسانها و حتى حيوانات احساس مهر و محبت كند. اهميت اين موضوع تا آنجاست كه بسيارى از صاحبنظران، اصل و مايه ارزشهاى اخلاقى را «ديگرخواهى» مىدانند. طبق اين نظريه، انسان در زندگى دو مسير دارد: مسير سود و مسير ارزش. «ارزش» را ابراز عاطفه انسانى نسبت به همنوع مىدانند، به هر ميزان كه آدمى براى همنوعان خود سهم و احترام بيشترى قائل باشد ارزشمندتر است، اگر جز اين باشد «سودپرست» است.
درست است كه اين ويژگى به جاى خود ارزشمند و مهم است، اما اصالت دادن به آن از دو جهت در معرض انتقاد است: اولا طرح آن به عنوان ارزش نهايى و اصيل در اسلام مورد پذيرش نيست و جزو همان ارزشهاى معمولى و پايينتر از حد نصاب است. ثانياً تمامى خواستههاى انسان در «ديگرخواهى» خلاصه نمىشود، بلكه انسان خواستههاى ديگرى نيز دارد كه با اين غريزه ارتباطى ندارد و در واقع با منطق و فلسفه اخلاق اين مكتب سازگار نيست. ويژگىهايى از قبيل: كرامت و عزّت نفس در برابر فرومايگى و زبونى در عين حال كه ارزشمندند، با