صفحه ٣٤

6. الف: آيا مبحث «انسان‌شناسى» مقدمه مباحث «نظرى» مديريت يا مقدّمه مباحث «عملى» آن است يا اينكه اساساً اين بحث مربوط به مسايل تجريدى و هنجارى مديريت است؟ ب: چرا مديريت را بر «انسان‌شناسى» مبتنى دانستيد؟
پاسخ:
الف) از شيوه گفتار، روشن بود كه مقصود، بخشهاى هنجارى مديريت است و اما پاسخ ب) اين مسأله بيان شد كه كه اساساً هر رشته‌اى از رشته‌هاى علوم انسانى با «انسان‌شناسى» ارتباط دارد، زيرا موضوع و محور آن «انسان» است. مديريت هم به عنوان رشته‌اى از علوم انسانى از «انسان‌شناسى» بى‌نياز نيست، علاوه بر اين دليل عام، در مديريت نياز بيشترى به «انسان‌شناسى» احساس مى‌شود، زيرا در مباحث نظرى مديريت، اين موضوع مطرح است كه آيا مى‌توان ارزشهاى اخلاقى را جايگزين سيستم كنترل نمود يا اصلا سيستم كنترل جايگزين ندارد، تقريباً تمامى تحقيقات در مديريت به اين نتيجه رسيده‌اند كه رواج ارزشهاى اخلاقى، تا حدى مى‌تواند جانشين سيستم كنترل شود. پس بدين لحاظ، ارزشهاى اخلاقى بايد مورد بررسى قرار گيرد. حال، وقتى كه مى‌خواهيم ارزشهاى اخلاقى را مطرح كنيم اين موضوع پيش مى‌آيد كه كدام يك از مكاتب فلسفه اخلاق قابل پذيرش است، اينجاست كه مجبوريم ديدگاه اسلام در مورد فلسفه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى را نيز مطرح كنيم.
   از ديدگاه اسلام، ارزشها از كيفيت رابطه رفتار انسان با هدف نهائى به‌دست مى‌آيد؛ يعنى، عملى ارزش حقيقى دارد كه در راستاى هدف نهايى او باشد. به عبارت ديگر، ارزشها، پلى ارتباطى بين وضع موجود انسان با وضع مطلوب و ايدآل او هستند اين يك واقعيت است و تابع هيچ قراردادى هم نيست، پس براى پى بردن به ارزش انسانى و كمال او بايد موقعيت انسان، مقصد و هدف نهايى او را بشناسيم. تا زمانى كه هدف نهايى او شناخته نشود، نمى‌توان گفت كه از چه راهى مى‌تواند به آن هدف برسد. ملاحظه مى‌فرماييد كه بدون طى اين مسير، از نظر منطقى نمى‌توان به مديريت و مسائل ارزشى آن پرداخت.