وجود ندارد. چرا؟ زيرا قلب باور نكرده است. ذهن نتيجه برهان را پذيرفته، اما دل نپذيرفته است. دل تنها وقتى مىپذيرد كه بيابد و «يافتن» بايد از راه عمل حاصل شود. تا زمانى كه رفتار انسان با اعتقاد او مخالف باشد به ايمان، معرفت و يقينى نخواهد رسيد، حتى بسيارى از مواقع اگر آنچه را كه با برهان پذيرفته در عمل با آن مخالفت كند، همان امر پذيرفته شده نظرى را نيز انكار خواهد كرد. مداومت بر عملى كه خلاف اعتقاد انسان است، موجب سست شدن پايههاى اعتقادى اوست. اين از عجايب روح آدمى است كه گاهى براى اثبات مطلبى استدلال مىكند، برهان اقامه مىكند و كتاب مىنويسد، اما چيزى نمىگذرد كه تمامى حرفهاى خود را پس مىگيرد. براى اينكه مثلا، نام و شهرتى كسب كرده باشد و مطلب تازهاى گفته باشد، سخنانى را بر خلاف گفتههاى خدا و پيامبر مطرح مىكند، بجاى اينكه با استدلال گفتههاى قبلى خود را باطل كند، در يك كلام مىگويد «آن زمان چنان فكر مىكردم، ولى حالا چنين فكر مىكنم». قرآن مجيد در مورد چنين انسانهايى مىفرمايد: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ»(36) در اثر اعمال بدى كه بعضى از انسانها انجام مىدهند، كارشان به جايى مىرسد آنچه را كه قبلا پذيرفته بودند، انكار و آيات الهى را تكذيب مىكنند.
به هر حال، اين حقيقت انكار ناپذيراست كه روح آدمى تنها در برابر دليل تسليم نيست خواستهها و گرايشهاى آدمى نيز در رفتار او نقش بهسزائى دارند، حتى گاهى حق بر آدمى آشكار مىشود، اما عملا آن را انكار مىكند شبيه شخصى كه در مباحثهاى مغلوب مىشود و تشخيص مىدهد كه حق با طرف مقابل است، اما به دليل بعضى از خواستهها و گرايشهاى نفسانى، حاضر به پذيرفتن واقعيت نيست. در ابتدا مىخواهد از اين طريق سخن حق را بفهمد ولى