پس پاسخ اين سؤال كه: چرا نفى اراده خود و اطاعت از خدا در «رسيدن به مرحله شهود» مؤثر است، اين است كه: نفى اراده خود و اطاعت از خدا نفى شرك است، بايد شريك را كنار زد تا صاحب اصلى شناخته شود. كسى كه هواى نفس را به جاى خدا بگذارد چگونه مىتواند خدابين شود؟! «أفرأيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هواه»(34)اتخاذ هواى نفس به عنوان «اله» همان شرك است! چنين شخصى به جاى گفتن «لااِله اِلاالله» هَوى را به جاى خدا مىنشاند و از عمق جان مىگويد: «لا اله الا هواى» خداى من خواستههاى من است! خواستههاى خود را در مقابل خواستههاى خدا قرار مىدهد و اين تفكر، درست نقطه مقابل ارزشهاى اسلامى است. ريشه ارزشهاى جهان امروز و جهان كفر و دنياى غرب؛ خودخواهى، خودپرستى، آزادى و بىبندوبارى است. اين طرز تفكر كه: هرچه بخواهم مىكنم! بهترين كشور جايى است كه بتوانم به خواستههاى خود برسم! بهترين حكومت آن است كه به من اجازه انجام هر كارى را بدهد، ناشى از شرك و قرار دادن خود در برابر خداست.
سرچشمه دموكراسى و ليبراليزم از همين جاست. بايد «خوديت» را حذف كرد و به جاى آن «خدا» را گذاشت! چنين ادعاهايى در خور مخلوق ناچيزى چون انسان نيست. بايد اراده خدا را بر اراده نفس حاكم كرد و اين اولين گام است. براى اينكه واقعيت توحيد در روح انسان تحقق پيدا كند آدمى بايد به اين اعتقاد برسد كه مالك اراده و رفتار خود نيست. انسان، مِلك خداست و آنچه دارد نيز از اوست. بايد ادعاهاى دروغين را كنار گذاشت و به اين واقعيت كه همه چيز از آن اوست اعتراف كرد و اين؛ يعنى، نفى شرك در مقام عمل و بدين ترتيب اطاعت خدا ارزش و خودخواهى و خودپرستى ضد ارزش است. نقطه اصلى اختلاف نظام