براى تربيت بچه راهى غير از اين نيست، اما همين بچه وقتى كه به سن نوجوانى رسيد بايد شيوه تربيتى او را عوض كرد؛ مثلا پدر و مادر او را هدايت كنند كه چگونه براى خود دوست پيدا كند، دوستى كه از طريق او به مساجد يا مراكز مذهبى راه پيدا كند. پيدا كردن دوست خوب براى فرزند در دوران نوجوانى يكى از راههاى بسيار مؤثر تربيتى است، زيرا در اين دوره نقش تربيتى پدر و مادر كم مىشود و نوجوان ارزشهاى گروه همسن را بر ارزشهاى والدين ترجيح مىدهد. شايد هيچ عامل تربيتى به اندازه دوست خوب، مؤثر نباشد و همين دوستان دوران نوجوانى مىتوانند بهترين يا بدترين الگو براى دوران جوانى باشند. اگر در اين مرحله، جوان به شخصى علاقه شديد پيدا كند، او را به عنوان نمونه رفتارى خويش انتخاب مىكند و به همين صورت، از محبت نيز مىتوان به عنوان عامل تربيتى استفاده كرد و بدين وسيله مىتوان كسانى را كه در مراحل پايين كمال قرار دارند، به مراحل بالاى كمال هدايت كرد؛ مثلا از محبتى كه جوان يا نوجوان به دوستش پيدا كرده يا اينكه دوست عزيزى را از دست داده، مىتوان با شيوهاى ظريف، او را به محبت خدا هدايت كرد و به او فهماند كه تنها دوست وفادار و هميشگى خداى متعال است، پس تنها به او دل ببند! محبت خود را منحصر به خدا كن! تا زمانى كه چنين زمينهاى در او فراهم نشود، اين واقعيت را نمىتوان به او القا كرد، اما وقتى كه دوستى را از دست داد و به فراقى مبتلا شد، تلقين اين حقيقت به او آسانتر است يا مثلا وقتى كه از دوستش احسانى مىبيند يا هديهاى دريافت مىكند بايد به او گفت: اين هديه در مقابل آن همه نعمتى كه خدا به تو داده بسيار ناچيز است، حال آيا محبت خدا اولى است كه تمام هستىات از اوست يا محبت فلان دوست؟ از محبتهاى كوچكتر مىتوان او را به محبت بالاتر متوجه كرد. پس عشق و محبت مجازى را مىتوان پلى براى رسيدن به محبت واقعى قرار داد، اما اين شيوه آفاتى هم دارد كه ممكن است در اثر سوء تربيت، متربّى همان را عشق حقيقى بپندارد و اين وظيفه مربّى است كه از اين كار جلوگيرى كند.