صفحه ٢٠٠

در خدا ايجاد كرديم كه قبلا فاقد آن بود، در حالى كه اين تفكر كاملا نابجاست، هيچ موجودى نمى‌تواند علت ايجاد كمالى در ذات مقدس حق شود، اما اگر ملاك رضايت را، نه از نو پيداشدن كمال، بلكه ملاك رضايت را دارا بودن كمال، ولو اينكه عين ذات موجود باشد بدانيم، اين واژه را بر خدا نيز مى‌توان اطلاق كرد.
   ملاك «رضايت» و شادى، داشتن يك شىء مطلوب است، نه مسبوق به عدم بودن آن؛ و بر فرض اينكه نبودن سابقش شرط باشد بايد اين خصوصيت را از مفهوم رضايت در مورد خداى متعال حذف كرد، معناى اينكه خدا شاد مى‌شود اين نيست كه كمالى را قبلا نداشته و حال بدست آورده و از بدست آوردن آن راضى شده است. پس اگر موجودى داراى كمالى باشد ولو آنكه به آن كمال نيازى نداشته باشد و آن كمال عين ذات او باشد، به داشتن اين كمال شاد و راضى است. معناى شاد و راضى‌شدن هم ايجاد احساس يا انفعال در او نيست، بلكه خداى متعال عالم است به اين كه كمال دارد و اين كمال هم عين ذات اوست، پس شادى او هم عين ذات اوست، پس خداى متعال از اينكه كمال ذاتى دارد، رضايت ذاتى دارد.
   بر اساس علمى كه خداوند نسبت به كمال خويش دارد، صفتى به نام «رضايت» نيز دارد، اينجاست كه مى‌توان در مورد خداى متعال تعبيرى را به كار برد كه استعمال آن در عُرف ما خوشايند نيست، و آن تعبير اين است كه: «خداوند بيش از هر كس از خود، راضى است». درست است كه از خود، راضى‌بودن يكى از صفات رذيله انسان است. عُجب، خودپسندى، و از خود راضى‌بودن مناسب انسان نيست، زيرا انسان موجودى نيازمند و محتاج است، محتاج به جامعه و روابط اجتماعى، و سرانجام محتاج به خدا. پس سزاوار نيست كه موجود سراپا نياز اهل عُجب و خودپسندى باشد، اما براى خداى متعال كه كمال و غناى بى‌انتهاست، اين صفت نه تنها عيب نيست كه نداشتن آن عيب است. وقتى كه موجودى به