اين واقعيت چه زيبا در دعاى مبارك عرفه بيان شده است كه: «اِلهى تَقَدَّسَ رِضاك اَن يَكونَ لَهُ عِلَةً مِنكَ فَكَيفَ يَكونُ لَهُ عِلَّةً مِنّى» «خدايا! رضايت تو والاتر و مقدستر از آن است كه از جانب خودت هم علتى داشته باشد چه رسد به اين كه كار من علت رضايت تو شود.» اعتقاد به اينكه بنده با عملش خدا را راضى مىكند، به اين معناست كه بنده در او اثر مىگذارد، پس بنده نسبت به خداى متعال، علّيتى دارد، استقلالى دارد، كار او موجب رضايت خداست، اگر كار بنده نبود، او راضى نمىشد! اين تصور، ناشى از اين است كه مىپندارند رضايت خدا حالتى روانى و عارضى است، آنگونه كه در انسان است، در حالى كه رضايت و محبت خدا، ذاتى اوست. اينگونه نيست كه خداوند يك روز چيزى را دوست بدارد و روز ديگر رأيش برگردد و از او متنفر شود. تمامى اين حالات از صفات انسان است و خداى متعال از اين صفات منزه است. اينگونه نيست كه كار بندگان در او اثر كند، موجب شادى يا غضب و خشم او شود، خداى متعال را نبايد با انسان قياس كرد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىفرمايند: «مورچه هم خيال مىكند كه خداى او دو شاخك دارد» چون خودش به شاخك احتياج دارد و بدون آن نمىتواند مسير خود را تعيين كند، شاخك داشتن را كمال مىپندارد و خداى خود را هم داراى اين كمال مىپندارد!
انسانها هم صفات خود را به خدا تعميم مىدهند. خداى متعال وجود واحد، بسيط و بىنهايتى است كه در عين وحدت، تمامى كمالات را يكجا دارد و حساب او از موجودات ممكن، جداست. به هر حال، انسان نمىتواند علت ايجاد تغييرى در خدا و رضايت او باشد. تمامى اين تغييرات در مُتَعلَّقِ رضاى اوست، نه در اصل رضايت؛ يعنى خداى متعال از ازل تا ابد، صفت، عمل و رفتار خوب را در همان شرايط خودش دوست دارد. موجودى كه گاهى خوب است و گاهى بد، خوبىاش را هميشه دوست دارد از بدىاش هم ازلا و ابداً ناراضى است. اين ويژگى، ثابت و لايتغير است، فقط متعلق محبت و بغض و رضا و غضب است كه