صفحه ١٦١

سمت جغرافيايى آن نيست، بلكه مقصود جهت ادراكى و قلبى است، پس آنچه كه ميزان ارزش يا بى‌ارزشى عملى را تعيين مى‌كند، انگيزه و نيت و هدف انسان است.
   يكى از اصول موضوعه ما در تبيين عقلانى ارزشها اين است كه انسان با توجه خود، مى‌تواند كارش را به سوى خدا يا ضد خدا جهت‌گيرى كند و فقط در صورتى كه جهت گيرىِ رفتار او به سوى خدا باشد به مرحله قرب مى‌رسد!
   از آنجا كه منشأ فعل انسان اراده اوست و اراده هم بدون آگاهى نمى‌شود، اگر در حالى كه بنده عبادت مى‌كند آگاهى او نسبت به خدا و جلب رضايت او انگيزه الهى باشد، جهت عبادت او الهى است. نقش اساسى را در جهت دادن رفتارها، نيت ايفا مى‌كند. نيت است كه جهت حركت انسان را تعيين مى‌كند، لذا ممكن است عملى با يك انگيزه، موجبات كمال و همان عمل با انگيزه‌اى ديگر موجبات سقوط و انحطاط را فراهم كند. جهت حركت انسان را دل تعيين مى‌كند، توجه روح است كه به افعال جهت مى‌دهد، لذا نيت در نظام ارزشى اسلام نقش اساسى را ايفا مى‌كند؛ در حالى كه ساير نظامهاى ارزشى فقط ظاهر كار را مى‌بينند و بر همان اساس قضاوت مى‌كنند. فراموش نكنيم حصول توجه قلبى نيز به مبادى خاص و آمادگى روحى و معرفت و عشق و محبت نياز دارد، اگر كسى نسبت به ديگرى محبت نداشته باشد، هر چند نيت كند كه كارش را براى او انجام مى‌دهد، عملا ثمرى نخواهد داشت.
   پس در اينجا چند موضوع مطرح است كه بايد هر كدام به جاى خود تبيين شود: 1. روح انسان كمالى نهايى دارد كه اسم آن «قرب به خدا»ست. 2. رفتارهاى انسان است كه اين كمال را ايجاد مى‌كند 3. ويژگى‌هاى رفتارى خاصى منجر به كمال مى‌شود.
   اگر تمامى مقدمات يك عمل فراهم شود و آدمى بتواند با انگيزه الهى و به قصد رسيدن به قرب حق، آن را انجام دهد در اين صورت كار او ارزش اخلاقى