صفحه ١٤٠

مى‌شود. در مبادلات و داد و ستدهاى اقتصادى وقتى كه مى‌خواهند كالايى را بخرند و كالاى ديگر يا پولى را در مقابل آن بدهند، اين موضوع مطرح مى‌شود كه ارزش اين كالا چقدر است و براى خريدن آن، چه مقدار پول يا كالا بايد پرداخت كرد؛ مثلا وقتى كه مى‌خواهند ارزش طلا را در بازار تعيين كنند؛ در مقابل يك مثقال طلا چقدر نقره، اسكناس و يا ... قرار مى‌گيرد؛ به عبارت ديگر، تعيين كننده اصلى ارزش و قيمت كالاها چيست؟ مثلا مى‌گويند در مقابل خريدن اين كتاب بايد اين مبلغ پول داد، خوب اينجا هم كالا و هم ارزش آن روشن است، اما سؤال اين است كه با چه معيارى ارزش اين كتاب تعيين مى‌شود؛ به عبارت ديگر چه عاملى موجب مى‌شود كه خريدار در مقابل اين كتاب فلان مبلغ را بپردازد؟ به نظر مى‌رسد، تعيين ارزش كالا از طريق ميزان مطلوبيت آن در نزد افراد صورت مى‌گيرد؛ يعنى؛ اگر ميزان مطلوبيت فلان كتاب در نزد خواننده‌اى بالا باشد، او حاضر است آن را به قيمت گران‌ترى بخرد، همان‌گونه كه اگر مردم نسبت به خريد كتابى علاقه نداشته باشند، قيمت كتاب نيز پايين خواهد آمد. مثال ديگر: انسان تشنه‌اى را فرض كنيد كه نياز زيادى به نوشيدنى دارد او به محض برخورد به اولين مغازه، حاضر است براى رفع تشنگى، چندين برابر قيمت يك نوشابه را بپردازد، اما همين‌كه اندكى از نياز او كاسته شد، حاضر نيست همان مبلغ اول را براى نوشابه دوم بپردازد، همان گونه كه حاضر نيست به اندازه نوشابه دوم براى سوم پول بدهد، پس آنچه كه در واقع قيمت نوشابه را براى انسان تشنه تعيين مى‌كند، ميزان مطلوبيت، نياز و رغبتى است كه به آن دارد.
   روشن است كه رغبت، مطلوبيت، انگيزه و نياز، قابل اندازه‌گيرى كمّى نيستند كه؛ مثلا بگوييم: اين كالا صد درجه مطلوبيت دارد، پس صد تومان مى‌ارزد، اما از آنجا كه كيفيات به لحاظ آثار كمّى و مشهودى كه دارند، قابل تبديل به كميت و مبلغ‌اند، در مسائل اقتصادى سنجش كمّىِ ميزان رغبت انسان به كالاى مشخصى،