نظر قواى روحى و بدنى كاملا يكسان باشند يافت نمىشوند، هر انسانى روانشناسى مخصوص به خود را دارد. دوقلوهاى يكسان هم اگر چه از نظر ساختمان جسمى بسيار شبيه به يكديگرند و گاهى هم از يكديگر تميز داده نمىشوند، اما از نظر ساختار روحى، بسيار تفاوت دارند و همين تفاوتهاست كه در كيفيت رفتار افراد، اثر خواهد گذاشت. هر تفاوت روحى، موجب رفتار خاصى خواهد شد. پس همانگونه كه انسانها در تمامى ابعاد جسمى و روحى با يكديگر تفاوت دارند، در كيفيت تركيب فطرت هم ـ كه جداى از بُعد روحى آنها نيست. ـ با يكديگر فرق دارند و اين افتراق اجبارى، تعيين كنننده سرنوشت افراد نيست. به هر حال، ادعاى الهيون اين است كه عوامل خير يا عوامل شر به هر اندازه كه در انسان زياد باشد، به حد اجبار نمىرسد، در هر صورت او از نوعى اختيار برخوردار است هرچند ممكن است ميزان وجود اين اختيار كم باشد، اگر يك درصد هم اختيار داشته باشد، مىتواند بر اساس همان اختيار اندك، تصميم بگيرد و با انتخاب شيوههاى مخصوص، قدرت تصميمگيرى را در خود تقويت كند، ولى اين موضوع مسلّم است كه اگر واقعاً هيچ قدرت مقاومت در مقابل عملى براى انسان باقى نماند، تكليف از او ساقط است و ديگر خير و شر اخلاقى مطرح نيست. پس سرشت انسانها و تركيب موزون تمامى ابعاد او از نظر فلسفى خير است، همانگونه كه تركيب متناسب رنگهاى تابلوى نقاشى شده خير است. تمامى اينها مصداق آيه مباركه «اَلَّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَىِ خَلَقَه»(11) است، ولى سرشت انسان از نظر ارزش اخلاقى نه خير و نه شر است و تنها زمانى مىتوان گفت كه فطرت انسانها از نظر اخلاقى خير يا شر است كه عمل اختيارى از او سر بزند. تا زمانى كه كار اختيارى انجام ندهد، نمىتوان گفت فطرت او خير يا شر است، اما اين گفته