مىكند و كششها و جاذبههاى ديگرى نيز وجود دارد كه او را به طرف خير مىكشاند. بستگى دارد كه كدام يك از دو عامل را در خود تقويت كرده باشد. كسانى كه عوامل خير و صلاح را در خود تقويت كنند، مهار زندگى خود را به دست خير و صلاح مىدهند، برعكس كسانى كه عامل شر در وجودشان برجسته شود عامل خير، تحتالشعاع قرار مىگيرد، لذا گرايش آنها به جانب شر و فساد خواهد بود. مطابق اين نظر اولا: عوامل خير و عوامل شر در همه انسانها موجوداند. ثانياً: هر دو دسته از عوامل بهطور طبيعى در انسان وجود دارند. بنابراين، نمىتوان گفت كه سرشت انسان بهطور مطلق خير يا شر است، بلكه بايد گفت هم داراى سرشت خير و هم داراى سرشت شر است. منتهى گاهى عامل شر برانگيخته و فعال مىشود و گاهى عامل خير و اين برانگيختگى نيز در اثر عوامل مختلف يا به هر حال در اثر انتخاب خود انسان ايجاد مىشود.
چهارمين و آخرين ديدگاه اين است كه در مورد همه انسانها نمىتوان يك حكم كلى صادر كرد كه سرشت او خير يا شر يا تلفيقى از خير و شر است، بلكه انسانها با يكديگر متفاوتند. در بعضى انسانها عوامل خير قوىتر است و در نهاد بعضى ديگر تحريك شر بيشتر است. اگر انسانهاى پاك سرشت را بهخودى خود رها كنند، به جانب خير خواهند رفت و اگر انسانهاى بد سرشت را به حال خود واگذارند به جانب شر مىروند. مىتوان گفت كه هيچكدام از اقوال سه گانه (خير، شر، تلفيق خير و شر در همه انسانها) علىالاطلاق صحيح نيست، بلكه هر كدام از آنها را با توضيحات، تقييدات و تصرفاتى مىتوان تصحيح كرد. اين تفكر كه گرايش فطرى همه انسانها به جانب خير است و اصلا گرايش به شر در آنها وجود ندارد، تنها به معناى فلسفىاش درست است كه تمامى وجود و صفات وجودى را خير مىداند. اما از ديدگاه اخلاقى، اين اعتقاد كه مايههاى موجود در باطن آدمى تمامى آدميان را به جانب ارزشهاى اخلاقى سوق مىدهد، صحيح نيست. توجه