صفحه ١٠٦

كرده‌اند كه اين اميال ملاك انسانيت و برترى انسان هستند، مثل ذوق هنرى و ادبى كه باعث علاقه و گرايش انسان به شعر، ادبيات، موسيقى و هنر مى‌گردد. از اين جهت، كمال انسان را در پرداختن به اين امور و رشد در اين زمينه ها قلمداد كرده‌اند. اما حقيقت اين است كه اين گرايش ها گرچه در حد خود لازم است و بايد از آن‌ها بهره بردارى كرد، اما باز اين اميال و گرايش ها ابزار رشد و ترقى به حساب مى‌آيند و مطلق نمى‌باشند و والايى و ارزشمندى آن‌ها در صورتى است كه در نهايت، انسان را به قرب الهى نايل سازند، والا فى حدّ نفسه كمال حقيقى انسان به شمار نمى‌آيند؛ گرچه باعث مزيّت و برترى او گردند.
به عبارت ديگر، هنگامى انسان حقيقتاً و بالفعل انسان مى‌شود و پا از مرتبه حيوانات فراتر مى‌نهد كه در راه تقرب به سوى پروردگار قدم بردارد و قبل از گام نهادن در اين مسير، يا انسان بالقوه است ـ در صورتى كه هنوز استعداد رسيدن به اين مقام در او محفوظ مانده باشد ـ يا بطور كلى سقوط كرده و در شمار حيوانات و يا پست‌تر از آن‌ها در آمده است ـ در صورتى كه اين استعداد را با سوء اختيار خويش از دست داده باشد ـ يعنى انسان بر اثر بيمارى دل و زنگارگرفتن آن، در مسير شقاوت و حق ستيزى، تا جايى پيش مى‌رود كه نه تنها رسيدن به كمال و قرب الهى براى او ناممكن است و اصلا آن را باور ندارد، بلكه چه بسا چنين حقيقتى را خرافه مى‌پندارد و آن را به سخريه مى‌گيرد. بى شك اميدى به هدايت و رهايى افرادى كه تا اين مرتبه سقوط كرده‌اند نيست و قلب آنان چنان سياه و تاريك گشته كه هيچ روزنه‌اى به سوى نور و هدايت در آن يافت نمى‌شود و به واقع بر اثر كردار نادرست و زشت آنان، خداوند بر قلب و گوششان مُهر نهاده تا از درك حقيقت محروم بمانند: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(1)؛ خدا بر دل ها و گوش هاى آن‌ها مُهر نهاده و بر چشمهايشان پرده‌اى افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آن‌هاست.
اين دسته اگر در دنيا هم با نزول عذاب الهى مسخ نشوند و به صورت بوزينگان درنيايند، در قيامت مسخ مى‌شوند و با هيئت و قيافه واقعى خويش ظاهر مى‌گردند و صورت و سيرت