دريچه ميل به قدرت نامتناهى، صفت ديگر او را مىجوييم و يا وقتى خواهان جماليم، صفت جمال خداوند را مىخواهيم و بدان گرايش داريم و همين طور در ارتباط با ساير صفات حق تعالى. در كل ما خواهان وصول و تقرب به موجودى هستيم كه مستجمع همه صفات كمال و جمال است و او مطلوب اصلى ماست و امور ديگر به طفيل وجود او مطلوبيت دارند.
بنابراين، مطلوب هريك از اميال فطرى كه شعاع آن به سوى بى نهايت امتداد مىيابد، در نهايت با ساير مطلوب ها متحد مىگردد و در حقيقت يك مطلوب است كه از ديدگاه هاى گوناگون نگريسته مىشود و از جهات گوناگون و با عناوين متفاوت مورد جستجو قرار مىگيرد. از باب تشبيه معقول به محسوس؛ مثلاً انسان سيب مىخواهد و يك مطلوب دارد، اما با چشمش رنگ آن را مىجويد و با بينىاش بوى آن را و با ذايقهاش مزه آن را. مطلوب واقعى انسان عبارت است از وابستگى به موجودى بى نهايت كامل؛ يعنى قرب خداى متعال كه در روايات متعددى از آن ياد شده است. اين مطلوب واقعى در آغاز با چهره ها و وجوه متفاوتى خودنمايى مىكند و از جمله وجوه و چهره هاى آن، قدرت، علم و محبت است.
در اين مقام و مرتبه، انسان ارتباط كامل خود را با آفريدگار مىيابد و خود را متعلق و مرتبط به او، بلكه عين تعلق و ربط به او مشاهده مىكند و در برابر او براى خود هيچ نوع استقلال و استغنايى نمىبيند. نه اينكه وراى وجود خداوند، براى خود استقلالى ببيند و آن گاه خود را مختار در بندگى خدا و يا عدم بندگى او بيابد. گاهى ارتباط بين دو موجود ارتباطى ناقص است، به اين معنا كه آن دو موجود مستقل به نحوى با يكديگر ارتباط برقرار كردهاند و به مجردى كه ارتباط آن دو قطع شود، به عنوان دو موجود مستقل و منفك از يكديگر باقى مىمانند. اما در ارتباط كامل بين دو موجود، ما دو موجود كاملا مستقل از يكديگر نداريم، بلكه در يك طرف موجودى مستقل و اصيل قرار دارد و موجود ديگر كه با آن ارتباط دارد از خود هيچ استقلالى ندارد و وجود او عين ربط و تعلق است؛ نه اينكه موجودى است داراى ربط و تعلق كه بتوان براى او استقلال فرض كرد. آن موجود، بجز تعلق و ربط به آفريدگار، هيچ هويتى و بقايى ندارد. مثل ربط و تعلق اراده به نفس انسان كه وراى نفس هيچ حقيقت و