صفحه ٨٧

گوش نوازى لذت مى‌بريم، بدين معناست كه آن صدا با قوه شنوايى ما درك شده است و با آن تناسب و تلائم يافته است. به همين دليل ما با چشممان از صداى خوب لذت نمى‌بريم؛ چون امواج صوتى توسط چشم درك نمى‌شوند، چه رسد كه تلائم و تناسبى بين آن دو رخ دهد. پس در ارتباط با هر لذتى، اگر كسى حس متناسب با آن لذت را نداشته باشد، از درك آن عاجز خواهد بود. اگر كسى چشم نداشته باشد، از ديدنى هاى زيبا لذت نمى‌برد.
با توجه به آنچه ذكر شد، چيزى را كه ما در خود مى‌يابيم و از آن به لذت تعبير مى‌كنيم، حالتى است ادراكى كه هنگام يافتن شىء دل خواهى براى ما حاصل مى‌شود، به شرط اين‌كه اولا: قوه متناسب با درك آن شىء در ما وجود داشته باشد و هم چنين آن شىء را مطلوب خود و ملايم و سازگار با طبع خويش بيابيم. ثانياً: شرايط فراهم آمدن آن درك نيز وجود داشته باشد و آن شىء در دسترس ما قرار گيرد و مثلاً در لذت بردن از مناظر ديدنى، نور كافى و مشاهده مناظر و ساير فعل و انفعالات شيميايى و فيزيولوژيكى تحقق يابد.
ثالثاً: شىء مورد نظر در شعاع آگاهى و توجه ما قرار گيرد. پس اگر فاقد قوه درك لذت خاصى باشيم، در شعاع درك آن قرار نخواهيم گرفت و نيز اگر چيزى را به عنوان مطلوب خويش نشناسيم، يافتن آن براى ما لذتى پديد نمى‌آورد؛ و هم چنين اگر به يافتن آن توجه نداشته باشيم، از آن لذتى نمى‌بريم. فرض كنيد كسى مشغول خوردن غذاى لذيدى است كه ناگاه صداى ناگوارى به گوشش مى‌خورد و بر اثر آن، مزه آن غذا را درك نمى‌كند، چه رسد كه از آن لذت ببرد.
بنابراين، حصول لذت علاوه بر وجود ذات لذت برنده و شىء لذيذ، متوقف بر داشتن نيروى ادراكى خاصّى است كه بتوان يافتن مطلوب را با آن درك كرد. هم چنين متوقف بر شناخت مطلوب بودن و توجه به حصول آن است. مراتب گوناگون لذت نيز بستگى به شدت و ضعف نيروى ادراك، يا مطلوب بودن و يا توجه انسان دارد؛ يعنى ممكن است لذت كسى از خوردن غذاى لذيذى بيش از لذت شخص ديگرى باشد؛ از آن جهت كه حسّ ذايقه‌اش قوى‌تر و سالم‌تر است. يا ممكن است لذت يك نفر از خوردن غذايى بيش از غذاى ديگر باشد، براى