مىتواند بشنود كه فركانس آنها بين 20 تا 2000 هرتز در ثانيه باشد، و هم چنين ساير ادراكات حسى داراى شرايط معينى هستند.
ثالثاً: بقاى ادراكات حسى، از نظر زمان، بسيار كوتاه است و مثلاً چشم و گوش اثر نور و صوت را تنها يك دهم ثانيه مىتواند در خود حفظ كند و اگر ما مجدداً بخواهيم اثر محسوسى را در اندام حسى خود بيابيم، مجدداً بايد با آن ارتباط پيدا كنيم و مثلاً مجدداً نورى از شىء مشاهده شده با چشم برخورد كند تا اثر آن در چشم ظاهر گردد. مىنگريد كه با قطع فرايند ديدن و شنيدن و يا قطع ارتباط ساير اندام حسى با خارج، راه آگاهى ما مسدود مىگردد. موضوع خطاهاى حسى نيز داستان ديگرى دارد كه نارسايى ادراكات حسى را بيشتر روشن مىسازد. پس انسان براى شناخت حقايق، سخت به حواس پنج گانه احتياج دارد، چون هريك از آنها چهرهاى از واقعيت را به انسان نشان مىدهند؛ اما همه واقعيت ها و حقايق با حواس ظاهرى درك نمىشوند.
ولى راه آگاهى و شناسايى منحصر به اندام هاى حسى نيست و قوا و ادراكات باطنى ما نيز در آگاهى و شناخت ما نقش دارند. از جمله اين قواى باطنى قوه خيال است كه پس از قطع ارتباط بدن ما با جهان ماده، صورت شىء مشاهده شده را در خود حفظ مىكند و در موقع لزوم به خاطر مىآورد و در صفحه ذهن منعكس مىسازد. بى ترديد ادراك خيالى ما چون درك و شناخت حسى ما جزئى است، با اين تفاوت كه در درك حسى حضور و وجود ماده شرط است، اما در احضار صور خيالى، ماده حضور ندارد؛ چون قوه خيال صورت ها را مجرد از جهات مادى آنها در خود حفظ مىكند. بنابراين، قوه خيال و حافظه نقش بايگانى و ذخيرهسازى آثار ادراكات حسى را در قالب صور ذهنى به عهده دارند و اگر انسان بى بهره از چنين نيرويى مىبود، با قطع ارتباط با جهان ماده، ذهن او از هر نوع ادراكى خالى مىگشت.
باز عمليات كسب آگاهى و شناسايى ما به اينجا ختم نمىشود و فراتر از قوه حس و خيال و صورت هاى محسوس و خيالى، انسان از قوه عاقله برخوردار است كه از مجموع صورت هاى جزئى مفاهيم كلى را درك مىكند و ذهن را براى ساختن تصديقات و قضايا آماده مىسازد و