صفحه ٢٩٨

رهبرى حضرت موسى(عليه السلام) به شهر اريحا حمله كردند، زورمندان و حاكمان شهر وقتى ديدند قدرت مقاومت و رويارويى با بنى اسرائيل را ندارند، براى نجات خويش به بلعم باعورا متوسل شدند و به او گفتند كه موسى(عليه السلام) براى كشتار مردم و يا آواره كردن آن‌ها به اين شهر حمله كرده است، تو براى رهايى مردم، موسى و قومش را نفرين كن. او در آغاز نپذيرفت، اما در نهايت با تطميع و وعده رياست و فريب همسرش قبول كرد كه موسى و قومش را نفرين كند. پس بر الاغى سوار شد تا به بيابان برود و موسى را نفرين كند، اما هر چه كرد، الاغ از جاى حركت نكرد و پس از اذيّت فراوان، الاغ به زبان آمد و گفت: چرا مرا اذيّت مى‌كنى؟ آيا مى‌خواهى رسول خدا و قوم مؤمن او را نفرين كنى؟ اينجا بود كه اسم اعظم از بلعم گرفته شد و آيه 175 سوره اعراف به همين موضوع اشاره دارد. پس از آن‌كه بلعم موفق نشد نفرين كند و قدر و منزلت الهى خويش را نيز از دست داد، به حيله ديگرى دست زد و به اهالى شهر اريحا دستور داد كه زنان را به زيور بيارايند و كالاهايى را جهت فروش با خود به اردوگاه لشگريان حضرت موسى ببرند و اگر لشگريان آن حضرت به زنان تمايلى نشان دادند، زنان خود را در اختيار آن‌ها نهند و اضافه كرد: حتّى اگر يك نفر از لشگريان موسى به زنى تجاوز كند براى شما كافى است!
به هر حال، زنان خود را آراستند و به اردوگاه بنى اسرائيل رفتند و نقشه خود را عملى ساختند و در نتيجه، روابط نامشروع بين لشگريان حضرت موسى شيوع يافت، تا آنجا كه يكى از سربازان به همراه زنى خدمت حضرت موسى آمد و گفت: به خدا قسم اگر بگويى كه اين زن بر تو حرام است، به سخنت گوش نمى‌دهم! در نهايت، به جهت آلوده گشتن بنى اسرائيل به فساد، خداوند آنان را به مرض طاعون مبتلا كرد و گفته شده كه بين بيست تا هفتاد هزار نفر از آنان هلاك گرديدند».(1)
بر اساس آياتى كه ذكر كرديم، نفس بر خوردارى بلعم باعورا از آيات الهى و شناخت به كتاب هاى آسمانى و حتّى اسم اعظم، به مثابه رفعت يافتن او نبود؛ بلكه آن‌ها تنها وسيله‌اى