صفحه ٢٤٨

آن‌ها دارد و هستى و همه شؤون وجودى موجودات در قبضه قدرت او و وابسته و نيازمند به اراده و مشيّت او هستند و هر چيزى با اراده او تحقق مى‌يابد و با اراده او نيز معدوم مى‌گردد. بلكه وجود هر چيزى عين ارتباط وتعلق به اوست و از اين جهت، فاصله و جدايى بين هيچ موجودى با خداوند وجود ندارد و او از هر موجودى به آن‌ها نزديك‌تر است؛ از اين روست كه خداوند براى بيان اين حقيقت، در قرآن،از صفت تفضيلى «اقرب» استفاده كرده است: وَ لَقَدْ خَلَقْنَآ الاِْنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ(1)؛ ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى‌دانيم، و ما به او از رگ گردن نزديكتريم.
در جاى ديگر، قرب خداوند به انسان در حال مرگ و تعميم آن بر مؤمنان و كافران ذكر شده است: فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لاَ تُبْصِرُونَ(2)؛ سپس هنگامى كه جان به گلوگاه مى‌رسد و شما در آن حال نظاره مى‌كنيد و ما از شما به او نزديكتريم، ولى شما نمى‌بينيد.
و يا درباره احاطه وجودى خداوند بر آفريدگان مى‌فرمايد: أَلاَ إِنَهُ بِكُلِّ شَىْء مُحِيطٌ(3)؛ آگاه باشيد كه خداوند به هر چيز احاطه دارد.
اما اين قرب وجودى، حقيقى و تكوينى است و اكتسابى نيست و از اين رو، نمى‌توان آن را غايت و مقصد سير تكاملى انسان دانست. منظور ما از قرب خدا، كمالى است اكتسابى كه تنها انسان هاى شايسته و صالح در پرتو بندگى خدا و عبادت و پيمودن مسير تكاملى خويش به