و تنها در مقام قرب الهى و تعلق به نور عظمت ربانى است كه انسان حقيقت خود و همه عوالم هستى را قائم به ذات اقدس الهى مشاهده مىكند؛ چنان كه خداوند در حديث معراج مىفرمايد: وَ أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالى وَ عَظَمَتى فَلا أُخْفى عَلَيْهِ عِلْمَ خاصَّةِ خَلْقى...(1)؛ در اين صورت، ميل حقيقت جويى او اشباع مىگردد.
او هم چنين به نفوذ قدرت بى نهايت الهى از مجراى اراده خويش پى مىبرد و هر چه را بخواهد به اذن پروردگار ايجاد مىكند. أَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّىْءِ كُنْ فَيَكُونُ(2) در اين صورت، ميل به قدرت شكست ناپذير داشتن وى ارضا مىشود. دراين مقام است كه به وصال محبوبى كه داراى جمال و كمال نامتناهى است نايل مىگردد و همه نيازهايش به وسيله او برطرف مىگردد. راستى چه لذّت بخش است كه به دست معشوق و با لطف و محبت بى كران او نياز انسان رفع گردد. بى شك در اين حال، بنده واصل جز به وصل او، به چيزى نمىپردازد و جز رضايت او به چيزى نمىانديشد و تا ابد ميان او و محبوبش جدايى نمىافتد و به فراق و هجران او مبتلا نمىگردد. سرانجام در اين مقام است كه وجود خود را در حالى كه واجد كمال نهايى و قائم به افاضه كننده هستى است مشاهده مىكند و به عالى ترين لذت نايل مىگردد؛ چون در اين مشاهده براى خود استقلالى نمىبيند. حتى او محبت استقلالى به ذات خويش نخواهد داشت و محبت اصيل مستقل به آفريدگار تعلق مىگيرد و به جاى اينكه خدا را براى خود بخواهد، خود را براى خدا مىخواهد؛ بلكه او ديگر به خودش توجهى هم نخواهد داشت و يكسره غرق جمال محبوب خواهد گشت:
وَ لاََّسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتى وَ لاََقُوَمنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِه(3)؛ و عقل او را غرق معرفت خود خواهم ساخت و خودم جانشين عقلش خواهم شد.
بنابراين، مطلوب حقيقى و محبوب ذاتى انسان، پروردگار متعال، و كمال حقيقى انسان در