گرچه خداوند به همه هستى محيط است و از انسان دور نمىباشد و اين انسان است كه از خداوند فاصله مىگيرد، اما «وصول الى اللّه» در بيان حضرت، حقيقتى است كه تنها در پرتو عالى ترين مراتب تعالى انسانى حاصل مىگردد و بر اين اساس است كه حضرت، از خداوند در خواست مىكنند كه از بين بى شمار راه هاى وصول به خويش، نزديك ترين و كوتاه ترين راه را پيش روى ايشان نهد و راه هاى طولانى و پر پيچ و خم را از برابر ايشان كنار نهد، تا ايشان زودتر به وصال محبوب خويش برسند.
در ادامه مناجات، حضرت چنين مىفرمايند:
فَأَنْتَ لاغَيْرُكَ مُرادى وَ لَكَ لا لِسِواكَ سَهَرى و سُهادى وَ لِقاءُكَ قُرَّةُ عَيْنى وَ وُصْلُكَ مُنى نَفْسى وَ إِلَيْكَ شَوْقى وَ فى مَحَبَّتِكَ وَلَهى وَ إِلى هَواكَ صَبابَتى وَ رِضاكَ بُغْيَتى وَ رُؤْيَتُكَ حاجَتى وَ جَوارُكَ طَلَبى وَ قُرْبُكَ غايَةُ سُؤْلى...؛
تويى مقصودم نه غير تو، بيدارى و كم خوابى من از شوق توست. تنها به ديدار تو چشم من روشن است و وصالت تنها آرزوى من است. اشتياقم فقط به توست و در محبت تو واله و حيرانم و دل باخته هواى توام. خرسندى تو مطلوب من است و به مشاهده تو سخت نيازمندم. درخواست من نعمت مجاورت توست و مقام قربت منتهاى خواهش من است.
حضرت مناجات خويش را ادامه مىدهند، تا اينكه مىرسند به نقطه اوج مناجات خويش و با تعبيرى عرفانى كه نمونه آن كمتر مشاهده شده مناجات خويش را به پايان مىرسانند: يا نَعيمى وَ جَنَّتى وَ يا دُنْياىَ وَ اخِرَتى؛اى تو نعمت و بهشت من واى دنيا و آخرت من .
يعنى خدايا، هم در دنيا به تو تعلق دارم و توجهى به غير تو ندارم، و هم در آخرت فقط توجهام به تو خواهد بود و به غير تو دل نمىسپارم. آنجا من طالب نعمت هاى بهشت و حورالعين نخواهم بود؛ چرا كه تو بهشت منى و هر كجا كه تو باشى آنجا بهشت من است. حتّى اگر تو را در جهنم بيابم، آنجا براى من بهشت و گلستان مىگردد. تومطلوب و دارايى منى و اگر نظرت از من برگردد، ديگر چيزى براى من باقى نخواهد ماند.