مى گردند كه انسان از ارتباط آنها با خداوند در شگفت مىشود.
بالاخره، در مراتب عالى سير و سلوك كه مراتب ظهور اسماء و صفات الهى است، واصل فقط به صفات الهى توجه دارد و آنچه را درك مىكند مظاهر صفات خداوند است؛ و به قول عرفا و ارباب سير و سلوك، قبض و بسط به صورت تجليّات اسماء جلاليه و جماليه ظاهر مىگردد: وقتى اسماى جمال حق بر سالك تجلى و ظهور مىيابد و او علم، رحمت و ساير صفات جمال خداوند را مىنگرد، حالت انبساط مىيابد و زبان مىگشايد و لحن سخنش با پيش متفاوت مىگردد و سخنانى مىگويد كه با ساير سخنانش متفاوت است. اولياى خدا در حالت انبساط و تجلّى اسماى جمال الهى، در مناجات و دعاهاى خود، تعابير و جملاتى را به كار مىبرند كه حاكى از حالت تدلّل و ناز و غمزه عاشق در برابر معشوق است. به مانند محبّى كه در خلوت اُنس، مورد نوازش و ملاطفت محبوب قرار گرفته و زبان مىگشايد و بى پرده سخنانى مىگويد كه در غير آن حالت از او انتظار نمىرفت. او چونان عاشقى است كه مدّتى از معشوق دور افتاده و اكنون به وصال او رسيده است و در خلوت با او، از معشوق مىخواهد كه دست او را بگيرد و در آغوشش كشد!
در حالت انقباض و تجلّى اسماى جلال الهى، ابهت و عظمت و جلال خداوند خوف و حيا در بنده ايجاد مىكند، چندان كه در پيشگاه خدا نزديك است كه زبانش بند آيد و به سختى جملاتى كه حكايت از تذلّل و التماس به پيشگاه پروردگار مىكند بر زبان جارى مىسازد. بى شك در هنگام تجلّى اسماى جلال الهى نيز بنده در حال وصل به محبوب است، اما ابهت و عظمت محبوب چنان بر وجود او سايه افكنده كه او در خود فرو مىرود و جرأت و جسارت سخن گفتن از دست مىدهد و سخنان او سراپا حاكى از ترس و وحشت است و اين سخنان تفاوت زيادى با سخنان او در حال تجلّى اسماى جمال الهى بر او دارد كه تصور و دركش براى ما دشوار است. چطور كسى كه پيشتر مشغول ناز و غمزه در حضور معشوق بود، اكنون اختيار از كف داده و دهشت سراپاى او را فرا گرفته است؟
در دعاى ابوحمزه ثمالى به جملاتى بر مىخوريم كه نمايان گر تجلّى صفات جلال الهى و