مجنون كه گفتهاند در بيابان حركت مىكرد كه ناگاه سگى را مشاهده كرد، آن را در آغوش كشيد و به نوازش و بوسيدن آن پرداخت! وقتى از او پرسيدند: چرا اين سگ را مىبوسى؟ در پاسخ گفت: اين سگ به سگى شباهت دارد كه روزى از كوى ليلى مىگذشت!
اگر انسان چنين محبتى به خداوند داشته باشد، عمق و نهان دلش فقط به خداوند توجه مىيابد و گرچه در ظاهر به امور ديگر نيز توجه مىيابد، اما آن امور به عمق دل او راه نمىيابند و او با اعماق دل فقط با خداوند ارتباط دارد و بى ترديد سيدالشهدا(عليه السلام)انسان برگزيدهاى است كه به بالاترين و شديدترين محبت ها نسبت به خداوند دست يافته بود؛ از اين رو مىفرمايد: خداوند به من فرمان داده كه به آثار توجه داشته باشم و از عوامل و اسباب مادى استفاده كنم، اما از عمق دل به آنها توجه و اعتمادى ندارم. همين ويژگى را اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز در توصيف اهل يقين ذكر مىفرمايند:
وَ صَحِبُوا الدُّنْيا بأَبْدان أَرْواحُها مَعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلى(1)؛ با تن ها هم نشين دنيايند و جان هايشان در ملأ اعلى آويزان است.
هم چنين در توصيف متقيان و عدم علاقه آنان به زندگى دنيا مىفرمايند:
وَ لَوْلا الاَْجَلُ الَّذى كُتِبَ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فى أَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْن شَوْقاً إِلىَ الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ...(2)؛
اگر اجل و مدّتى براى زندگى شان معين نشده بود كه بايد گذراند، جان هايشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمىماند؛ از شوق رسيدن به پاداش (آن جهان) يا از بيم (ماندن و گناه كردن دراين جهان و تحمل) عذاب.
آرى، عاشق دل باخته چنان غرق در وصال معشوق است كه به غير از وصال معشوق نمىانديشد، چه رسد كه به مظاهر دنيا توجه يابد. اما او سر به فرمان معشوق دارد و با اينكه