انسان براى تأمين آنها بايد تلاش كند، والا اگر آن مقدمات و عوامل دست يابى به مطلوب خود به خود فراهم مىشدند، ديگر انسان نيازى به تدبير و برنامه ريزى نداشت.
خداوند مىفرمايد كسى كه محبوب من گرديد، خود زمام عقل و انديشه او را در اختيار مىگيرم و زندگىاش را تدبير و اداره مىكنم و هم چنين آخرت او را خود تأمين مىكنم و او را بى نياز از پرداختن به تدبير و برنامه ريزى براى دنيا و آخرت مىسازم و عقل او را كاملا مستغرق در معرفت خود مىسازم و چنان او را محو جمال خويش مىگردانم كه لحظهاى از من غافل نخواهد شد.
فتقول الروح: إلهى عرّفتنى نفسك...
خداوند در ادامه گفتگوى خويش با پيامبر، در شب معراج، مىفرمايد: وقتى هنگامه پر كشيدن روح بنده مؤمن از قفس تن فرا مىرسد، من به راحتى و به آسانى روح او را از بدنش بر مىگيرم و روح سبكبال بنده مؤمن بر روى دستان فرشتگان به پرواز در مىآيد تا به عرش الهى مىرسد و آنجا بر سر چشمهاى لختى به استراحت مىپردازد. در اينجا خداوند با او سخن مىگويد و از او درباره دنيا مىپرسد و بنده واصل به جوار قرب الهى كه وجودش سرشار از معرفت و عشق به خداوند و كاملا مستغنى از ماسوى الله گرديده است، به خداوند عرض مىكند: مرا با دنيا كارى نبود و تنها در حدّى كه تو برايم وظيفه و تكليف قرار دادى به آن پرداختم و از اين جهت اطلاعى از دنيا ندارم. گويا روح بنده مؤمن نمىخواهد سخنى جز از محبوب به ميان آيد و سخن گفتن از دنيا و آنچه به محبوب مربوط نمىگردد، براى او خوشايند نيست و درباره عدم وابستگى و دل بستگى خود به دنيا مىگويد: خدايا، اگر خواسته تو اين مىبود كه قطعه قطعه شوم و يا هفتاد بار به شديدترين وضع كشته شوم، رضا و خواست تو را بر مىگزيدم.
سپس خداوند از او مىخواهد كه به بهشت درآيد و از نعمت هاى بهشت استفاده كند و هر كجاى بهشت را كه خواست براى خود مسكن گزيند، اما آن بنده كه در دنيا تنها به خداوند دل