برسد همين تعلق و توجه به «تن» موجب ميشود آن ضربهها را منِ انسان احساس كند، چون تنِ خود را از خودش ميداند.
درهنگام گرسنگي و تشنگي، «تن» انسان نياز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگي و تشنگي ميکند، در حاليکه اگر «من» انسان، در اثر حادثهاي شديداً بترسد و توجهش به جايي غير از بدن معطوف شود ديگر تشنگي و گرسنگي از يادش ميرود، چون نظرش به جاي ديگري است غير از بدن. همه اينها بدان معني است كه گرسنگيها و تشنگيها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معني مييابند آن هم در صورتي كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولي اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و يا به آن غذا ندهند نه احساس درد ميکند و نه احساس گرسنگي.
هرگز نبايد غفلت کرد که «تن» ابزار نفس يا روح است منتها ابزاري که با نفس يک نحوه اتحاد دارد و لذا روح انسان تن خود را از خودش ميداند و در نتيجه احوالاتي را که برتن ميگذرد در خود احساس ميکند، ولي با اين همه تن ابزار من است. و به جهت آن اتحاد خاصي که بين روح و جسم هست، وقتي روح انسان از موضوعي ناراحت ميشود جسم آن فرد نيز دچار عارضه ميشود، مثلاً سرش درد ميگيرد، اين نشان دهندة اين نکته است كه حالات روح در تن سرايت ميکند و با توجه به تعلق روح به تن، تن انسان در قسمتي خاص احساس درد ميکند و از طريق داروهاي بهاصطلاح ضد درد و يا بيهوشكننده تعلق و توجه روح را به تن کم ميکنيم و ديگر درد را احساس نخواهيم كرد، در صورتي که وضعيت بدن در اين موارد با خوردن مسکنها تغيير نکرد بلکه از طريق آنها توجه خاص روح به بدن را ضعيف
آشتی با خدا
خداوند از چگونگي مبراست