صفحه ١٠٩

نَفْسِ او متوجه مسافرتي مي‌شود که سال گذشته انجام داده، همة آن اتفاقات را در نفس خود حاضر مي‌يابد، هر چند چشم و گوش ظاهري‌اش را به كلاس آورده، اما نه با چشم خود معلم را مي‌بيند و نه با گوش خود صداي معلم را مي‌شنود. تا اين‌كه مثلاً معلم لطيفه‌اي مي‌گويد و با خنده‌اي كه دانش‌آموزان كلاس مي‌كنند تازه او به خودش مي‌آيد و معلم را مي‌بيند و صدايش را مي‌شنود! و به هم‌کلاسانش مي‌گويد چه گفت؟ اين نشان مي‌دهد گوشش که به طور طبيعي مي‌شنيد و چشمش که به طور طبيعي مي‌ديد، چون «مَنِ» او در كلاس حاضر نبود، و در صحنه‌ي مسافرت سال گذشته حاضر بود، نه گوشش شنيد که معلم چه گفت، و نه چشمش ديد که معلم چه حرکاتي انجام داد، با خنده‌ي هم‌کلاسانش تازه به کلاس آمد و پرسيد معلم چه گفت؟ پس در عين اين‌که «مَنِ» انسان به وسيله گوش مي‌شنود و به وسيله چشم مي‌بيند اما اگر خودِ «من» يا نفس انسان در صحنه نباشد و متوجه صحنه‌ي ديگر بشود، ديگر نه گوش مي‌شنود و نه چشم مي‌بيند، هر چند هر دوي آن‌ها سالم باشند و كار طبيعي خودشان را انجام دهند.
  گاهي چشم انسان باز است اما چون توجه منِ او در جاي ديگر است، چيزي را نمي‌بيند! به تعبير فيزيولوژيست‌ها، مكانيسم رؤيت انجام مي‌شود اما انسان چيزي را نمي‌بيند چون از نظر فيزيولوژي و زيست‌شناسي، رؤيت به اين صورت انجام مي‌شود كه ابتدا نور به شيءِ خارجي مي‌تابد، بعد در چشم انسان منعكس مي‌شود و عدسيِ چشم با تطابقي که انجام مي‌دهد باعث مي‌گردد تا تصوير شيئ خارجي روي لكه زرد شبكيه بيفتد. پس از آن با تحريكات عصبي آثار آن تصوير از روي لكه زرد به وسيله اعصاب بينايي به مراكز بينايي مغز منتقل مي‌گردد؛ در چنين حالي انسان آن شيء را مي‌بيند. اگر در همين هنگام نفس يا منِ شخص در عالم خود متوجه صحنه‌ي ديگري