آيه فوق خبر از تعهد فطري انسان در مقابل خدا ميدهد مبني بر اين كه انسان ذاتاً حق را ميشناسد و ربوبيت او را پذيرفته است. سپس در ادامه ميفرمايد:
«أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(14)
و نيز نگويند كه پدران ما مشرك بودند و ما هم فرزندان آنها بوديم و از کفر و شرک آنها اطلاعي نداشتيم، آيا ما را هلاك ميكني به جهت كاري كه آن باطلان كردند؟
آري آيات فوق نشان ميدهد انسان ربوبيت حق را پذيرفته و اذعان نموده و لذا جان او با حق آشناست، اينطور نيست که شرايط و محيط نقش اصلي در انتخابهاي انسان داشته باشند و اگر در شرايط غير الهي به دنيا آمد، شرايطي که هيچکس متذکر پروردگار عالميان نبود، جان انسانها از پروردگارشان بيخبر باشد. با دقت در محتواي آيات فوق روشن ميشود که ذات همة انسانها با پروردگار خود روبهرو شدهاست و همه بدون استثناء ذاتاً به رببودن خداوند شهادت دادهاند. به طوري که همه پروردگار خود را با يك علم ذاتي و حضوري ميشناسند. و لذا در قيامت بدكاران نميتوانند بگويند ما از ربوبيت خداوند بياطلاع بوديم، چون جانشان چنين تصديقي را همواره داشته، هرچند با مشغولكردن خود به دنيا، آن صدا را در خود خاموش كرده و در نتيجه نميشنوند. با توجه به فطرتِ آشناي به پروردگار هستي، نميتوانند بگويند چون پدران ما مشرك بودند ما هم مشرك شديم
آشتی با خدا
تبعيت از فطرت، عامل نشاط روح